۱۳۹۱ تیر ۲۳, جمعه

داستانی پر آب چشم : روسپی بازار فعالیتهای کومونیستی در ایران

http://s1.picofile.com/manijhe/Poster-Hezeb-69.jpg

الف ـ حزب توده مادر سازمانهای چپ و قدیمی ترین و وطن فروش ترین بین سازمانهای مارکسیستی در کشور بوده و هست و در این زمان به ضربه زدن و خیانت به ایران و ایرانی و خدمت به کشور روسیه و بعد از فروپاشی سوسیالیسم، در خدمت اهداف سند همکاری با انگلستان در ارتباط با تجزیه کشور ایران در اواخر سال 1993، معروف به روباه مکار در غارت منابع و سرمایه های طبیعی و بازار مناسبی برای کالاهای صادراتی این گونه کشورها به ایران، این حزب تراز نوین، مهر خود را در زیر نوشته این سند خائنانه زده است، تاریخ این حزب با تاریخ معاصر ایران و دروغهایی در باره تولید آسیائی که هیچ گونه سنخیتی با طبیعت ایران در آن زمانها ندارد در کتابهای تاریخی، که توسط نویسندگان این حزب وارد و بخصوص تاریخ ایران باستان تحریف گردیده، به چشم می خورد.
ب ـ یکی از مهمترین و بحث انگیزترین دوران فعالیت حزب توده ایران بین سالهای ۵۸ تا ۶۲ بوده و هنوز تأثیر این دوران فعالیت بر روند مبارزه بر علیه جنبش ملی گرایانه ما به چشم می خورد و وحشتناک ترین و عظیم ترین ضربه و سرکوب توسط این حزب خائن بر علیه جنبش های ملی گرائی ایران وارد گشته و هنوز هم توسط این حزب خائن و دیگر احزاب و سازمانهای مارکسیستی ادامه دارد.
ج ــ با شروع فعالیت این حزب به عنوان جاسوس برای شوروی و پیش کش کردن منابع و سرمایه های طبیعی ایران در راستای شکوفائی هرچه بیشتر اقتصاد شوروی، تا کنون از نحوه عملکرد رهبری حزب، چگونگی سازمان نظامی و تشکلات مخفی آن، حزب با دستگاه های کا . گ . ب همکاری تنگا تنگی داشته، از رهبران حزب هیچ گونه اطلاعات و تحلیلی هر چند جزئی از جـانب احزاب و سازمانهای مارکسیستی به ظاهر مخالف با آن افشاء و برملاء نگشته است.
دـ بخشی از اطلاعات، هرچند اندک توسط اعضای حزب توده که گذشته خود را نقد کرده و دست به افشای جنایات این حزب مخوف زده اند. این حزب هنوز که هنوز است در جهت سرکوب جنبشهای ملی فعالیت می کند. این تنها جامعه ایران می باشد که از اخبار جنایات این حزب ناآگاه می باشد.
و ـ حوادثی ناگواری که در این دوران رخ داده، مسبب اصلی آن حزب توده که جزئی از تاریخ جنبش کشور ما، بلکه جزئی از تاریخ معاصر میهن ایران است، و این حق جامعه ایران است که می بایست از این دشمنان قسم خوده خود، آگاهی کامل داشته باشند.
ما بر آن شدیم که اطلاعاتی که در این زمینه که به روشن تر شدن مسایل و قضایای تاریخی حزب و دشمنی با جنبش های ملی گرائی و بیگانه پرستی و اعتمادهای بی مورد به این دشمنان، برای شناخت بهتر نسبت به آنها، ارائه دهیم.
۲ـ منابع اطلاعاتی ما توسط افرادی تهیه گشته که در گذشته عضو این حزب بوده و اکنون در زندانها با رهبران حزب توده و در گفتگو با آنها این اطلاعات کسب گردید. از مجموع تمامی گفته های آنها، این اطلاعات کسب و بدون دخل و تصرفی یا غرض ورزی در اختیار شما قرار داده ایم.
۳ ـ از رهبران حزب توده ایران، بسیاری آزاد شده اند و اطلاعاتی مبنی بر اینکه به فعالیت و همکاری خود با انجمن حجتیه همچنان ادامه می دهند. دوستداران، هواداران و آشنایان این افراد آزاد شده کمیته مرکزی حزب توده، با رفقا و طرفدارانشان می توانند بطور آزادنه و بدون هیچ گونه محدودیتی در منزل شان رفت و آمد کرده و می توانند با آنها آزادی کامل به گفتگو بنشینند. برخی از آنها بطور آزاد و دواطلبانه خاطرات خود را منتشر ساخته اند. برخی از آنها که از این مسائل آگاه بودند هم اینک در داخل کشور زندگی و فعالیت می کنند نظیر کیانوری که در ایران به مرگ طبیعی فوت کرده ـ عموئی ـ فم تفرشی ـ مهدی پرتوی و دسترسی به همه آنها مقدور است و برخی نیز به خارج از کشور رفته و تا بهتر بتوانند عوامل نفوذی سازمان نوید که در تشکیلات های احزاب و سازمانهای مارکسیستی را در جهت اهداف حزب توده کنترل و هدایت نمایند.
از آن جا که قصد ما افشاگری برعلیه دشمن قسم خورده که همان حزب توده و رفقای هم قسم شان برعلیه ایران و ایرانی و نشان دادن واقعیت های جنایت کارانه آنها است. می بایست برای روشن تر شدن زوایای تاریک از مهمترین دوره فعالیت این حزب مارکسیستی آن زمان و در مهمترین دوره از تاریخ معاصر ایران پس از ۱۳۵۷ است و از آن جا که بدون کینه و عداوت به هیچ یک ازشخصیت های مطرح حزب نگاه می کنیم و نشان دادن اسناد و مدارک جاسوسی و خیانت به ایران و ایرانی خود در مورد این حزب طراز نوی تصمیم بگیرند.
۴ـ با توجه به جو عمومی در کشور و وجود حساسیت های ویژه پیرامون مطالب مطرح در این مقاله و ترس از ترور از سوی رفقای مارکسیستی، ما بر آن شدیم که این مقاله در سطحی بسیار محدود، در وبلاگ قرار دهیم و تلاش می کنیم که عمدتأ با اطلاع رسانی به علاقمندان واقعی که به سرنوشت "ملی گرائی" و درد مندان کشور ایران آگاهی رسانی نمائیم. بدیهی است که طرح مسائل و موضوعاتی که در این مقاله ارائه شده حتمأ مورد استفاده جامعه ایران و ملی گرایان در شناخت حزب توده و تفکرات مارکسیسم خواهد رسید و از این بابت واقعأ باید درس گرفت. اما به اعتقاد ما می توان و باید به این موضوعات اصلی مربوط به تاریخ یکی از گروه های خائن به جنبش های ملی گرائی و به انحراف کشاندن آنها، پیوند خورده و تجربیات اسف باری را در خود نهفته دارد. بویژه آینکه حکومت بیش چند دهه که این اطلاعات را دراختیار دارد و افشاء گری این مقاله نه تنها اطلاعات جدیدی به حکومت اضـافه نمی کند بلکه این اطلاعات را در اختیار علاقمندان به سرنوشت "ایران و ایرانیان" در کشور ما قرارمی دهد. نیاید از طرح حقـایق ترسید. اگر اشتباهی این گروه ها را دوست خواندید ، می توان و باید با پذیرش صادقانه اشتباهات و تلاش برای اصلاح و جلوگیری از تکرار خطاها، بازگشت به ملی گرائی که مسیری صحیح، تداوام بخشد. در عین حال تمایل ما آن بود که افرادی از حزب توده اطلاعاتی دارند و درصورت تمایل به تکمیل آن به پردازند و اطلاعات و مطلب خود به ایمیل یا در نظر خواهی وبلاگ بگذارند، تکمیل تر کنند و شناخت جامعه ایرانی را از آنها بیشتر کنند.
ما اعتقاد داریم نباید جامعه ایران را فدای منافع شخصی این گونه احزاب و سازمانهای مارکسیستی نمائیم. حقیقت را نمی توان تا دراز مدت در اسارت نگه داشت. حقیقت را نمی توان کشت، باید آن را صادقانه پذیرفت، بیائید کمک کنیم، به کشف حقیقت گوئی، ترویج روحیه پذیرش صادقانه حقایق و در عین حال گسترش مبارزه بی وقفه خود برای پیروزی جنبش حق طبانه ملی گرایانه. آری می توان به تاریخ دروغ گفت ولی تاریخ دروغ نمی گوید. این وطیفه ما است که با حقیفت زندگی، مبارزه کنیم، امیدواریم چنین باشد.
ارتباطات حزب توده ایران با "کا گ ب" شوروی
۱ ـ ارتباطات غیررسمی حزب با "کا گ ب"
الف ـ عبدالحسن قائم پناه: او پس از سرکوب جنبش "فرقه دمکرات آذربایجان" در سال ۱۳۲۵ به شوروی فرار کرد ولی در مرز توسط نیروهای شوروی دستگیر و در یکی از شهرهای مرزی آذربایجان شوروی به مدت سه ماه با کار سخت زندانی و پس از مدتی با شناسائی او توسط نمایندگان فرقه دمکرات آذربایجان آزاد می شود ولی در زمان آزادی مسئولان امنیتی شوروی از او تعهد نامه ای می گیرند که در صورت مشاهده هر اقدام مشکوکی علیـــه اتحاد شوروی سوسیالیستی باید گزارش دهد. چند ماه پس از آزادی، یک کارمند"کا گ ب" با او تماس می گیرد و با استناد به تعهد نامه وی و تأکید بر وظیفه "انترناسیونالیستی" از او می خواهد که از مهاجرین ایران، از محیط کار و زندگی و حتی از جلسات "فرقه" به طور منظم گزارش دهد. پس از ۱۳۲۲ و انتقال رهبری حزب به لایپزیک ارتباط او همچنان ادامه داشت و حتی از جلسات کمیته مرکزی حزب به " کا گ ب" گزارش می داد و بابت این گزارشها به او پول می دادند، تأکید"کا گ ب" آن بوده که این ارتباطات باید کاملأ محرمانه باشد تا زمان ورود به ایران این ارتباطات حفظ شده و سپس خود"کا گ ب" این رابطه را قطع می کند.
ب ـ مهدی کیهان: او پس از سرکوب "فرقه دموکرات آذربایجان" در سال ۱۳۲۵ به شوروی فرار کرد و در آن جا همانند"قائم پناه" بعنوان مأمورکا گ ب" عمل می کند و پس از انتقال رهبری حزب به لایپزیک، ارتباط او تا سالها ادامه می یابد. اما قبل از ورود به ایران و در همان لایپزیک، ارتباطات او توسط"کا گ ب" قطع می شود.
ج ـ احمد علی رصدی: او نیز همانند "قائم پناه" و"کیهان" از ۱۳۲۵ به خدمت "کا گ ب" وارد می شود، او قبل از قیام ۵۷ مسئول سازمان جوانان حزب در"مسکو" بود، پس از ۵۷ و ورود به ایران همچنان این ارتباطات حفظ شده بود. در ۵۸ دوباره برای دیدن خانواده خود به شوروی سفر می کند و بار دیگر با او تماس گرفته می شود ولی پس از برگشت به ایران"کا گ ب" ارتباطات او را قطع می کند.
د ـ انوشیروان ابراهیمی: پس از کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ و بهبودی رابطه شوروی و ایران سازمان"فرقه" در شوروی به "پناهندگی سیاسی" تبدیل نام داد و این سازمان با اداره مهاجرت شوروی در باکو ارتباط داشت، مسـئول ارتباط"پناهندگان" با اداره مهاجرت "انوشیروان ابراهیمی" بود. رابطین"اداره مهاجرت" که از "کا گ ب" بودند از مسئولان "پناهندگان" خبر و گزارش می خواستند و"انوشیروان ابراهیمی" موظف به ارائه این گزارشها بود.
ه ـ فروغیان: نقش محوری را در ارتباطات "کا گ ب" با عوامل خود درحزب داشته است، وقتی در سال ۶۱ از جانب شوروی ها اعلام خطر یورش به رهبری حزب می رسد، آنها به اولین کسی که دستور خروج از ایـران را می دهند"فروغیان" است. "فروغیان" و"صدری" در سال ۵۸ یک شرکت بازرگــــانی تأسیس کردند که با اداره بازرگانی شوروی ارتباط داشت و از طریق آن گزارشها و اخبار را رد و بدل می کرد و در واقع فروغیان رابط سیاسی کیانوری با "کا گ ب" بود.
۲ـ ارتباطات رسمی حزب با "کا گ ب"
از سال ۵۶ یکی از مأموران امنیتی شوروی بارها از کیانوری می خواهد که با استفاده از امکانات حزب، برای دستیابی به هواپیمای 14ـ F تلاش کنند، پس از ورود نورالدین کیانوری به ایران، آن شخص هم به عنوان وابسته دیپلماتیک به ایران می آید و با کیانوری قرار اجرا می کند و حتی قرارها را در ماشین سفارت انجام می داده است. زیرا ماشین سفارت مصونیت دیپلماتیک داشته و مورد تعرض واقع نمی شده است. "ولادمیرکوزیتکجین" راننده این ماشین و مقـام دبیر دوم در سفارت شوروی بوده است و از این رو برخلاف شایعات به پرونده های حزب در سفارت دسترسی نداشته است. کیانوری به خاطر تحت تعقیب بودن این رابطه را از سال ۵۸ به جوانشیر واگذار می کند و از نیمه دوم ۵۸ کیانوری به پرتوی به عنوان مسئول سازمان مخفی رهنمود می دهد که باید تلاش شود تا به هر نحوی یک خلبان"14ـ F " را در اختیار داشته باشند تا این هواپیما را برای کسب اطلاعات سری فن آوری مربوط به آن در اختیار شوروی قراردهند و برای اینکه رابطه ایران با شوروی تیره نشود، باید این هواپیما رایا به افغانستان ببرد یا آن که هواپیما را"گم" کند و خلبان و خانواده اش توسط مقامات شوروی تا آخر عمر تأمین می شوند و هواپیما را نیز تا ۴۸ ساعت بعد تحویل می دهند. با تحقیقات سازمان مخفی معلوم شد که دفترچه های حامل نقشه های اطلاعات فنی مخفی در جائی وجود دارد و بسیار شدید محافظت می شود ولی کیانوری گفت باید بیرون آورده شوند و فتوکپی بگیرند و تعدادی از این اشیاء در رابطه با موشک فنیکس ( که روی 14ـ F سوار می شود، موشک دراگون که روی تانک سوارمی شود و موشک هاریون که روی کشتی سوار می شود، نیز توسط افرادی از سازمان مخفی و نظامی بیرون آورده شد، به دستور کیانوری قرار شد که همه اسناد تحویل فرج اله میزانی معروف به جوانشیر شود و وی آنها را به مأمور شوروی تحویل دهد. یک کارتون جزوه و نفشه اطلاعات به جوانشیرداده شد و جالب آنکه جوانشیرکه مسئول تشکیلات علنی کل حزب بود، مسئول تحویل این اسناد محرمان به جاسوس شوروی می شود، خود کیانوری هم از طریق فردی به نام چاردهی با چندتن ازهمافران و هم شخصأ با چند افسر عالی رتبه نیروی دریائی جلسات علنی داشته که در سال ۶۱ به بخش مخفی واگذار کرد. جوانشیر مدتی بعد اعتراض می کند که این کارمن نیست و کیانوری و جوانشیر تصمیم می گیرند که محمد مهدی پرتوی را مستقیمأ به مأمور امنیتی شوروی وصل کنند تا اطلاعات کسب شده را پرتوی مستقیمأ به آن مأمور بدهد. در اوایل فروردین یا اردیبشهت ۵۹ ارتباط پرتوی با مأمور امنیتی شوروی و ظاهرأ مقـام دیپلماتیک سفارت شوروی برقرار می شود، او به پرتوی یک دوربین هدیه می دهد، پس از آن جلسه دیگری با حضورسرهنگ شوروی و جوانشیر و پرتوی در مطب دکتردانش بدون حضور و اطلاع دکتر دانش برقرارمی شود، ۶ قرار اجرا و بسته های اطلاعاتی رد و بدل می شود و سپس آن مأمور قرار ارتباط با شخص دیگری را برای پرتوی برقرار می کنـد، این شخص جدید مأموردوم به پرتوی یک رادیو می دهد و به وی می گوید که سر ساعت معینی روی موج متوسط و در ساعت معینی علائمی می فرستد و هرعلامت معنائی خاص و مشخص دارد مثلأ اینکه سرساعت قرار بیا ـ یا سرقرارنیا ـ یا تحت تعقیب هستی ــ یا خانه را پاک سازی کن یا ... وگفت برای آنکه حجم اسنادی که پرتوی می آورد زیاد و انتقال آنها خطر آفرین است، بهتراست از آنها عکس بگیرد و فیلم را به مأمور بدهید و یک دستگاه عکسبرداری از اسناد نیز به پرتوی می دهد و تأکید می کند که ترکیب نوار فیلم طوری است که در ایران نمی توان آن را چاپ کرد، پرتوی حتی یک بار هم یک حلقه فیلم از اسناد به شوروی می دهد، در این بین کیانوری از شوروی ها سلاح کمری برای اعضای هیئت دبیران حزب خواسته بود که از طرف کا. گ. ب تحویل داده شد. اطلاعات مورد علاقه شورویها که تهیه آنها از حزب خواستند تنها به فن آوری تسلیحاتی محدود نمی شد، بلکه آنها اطلاعات درباره همه امور مهم و حیاتی ایران اعم از سیاسی، نطامی، اقتصادی، روابط خارجی و غیره را طلب می کردند و حزب در حد مقدورات خود آنها را تهیه و در اختیار مأموران شوروی قرار می داد، از سوی دیگر در همان دوران"گالیگ آوانسیان (ارمنی) و دیگر رهبراوان کلیساها، توسط شرکت بــازرگانی خود به نام تایپ نشنال اطلاعات میان کیانوری و اتحاد شوروی را رد و بدل می شد. در مرداد ۵۹ پرتوی دستگیر و سه ماه زندانی می شود، ولی تا یک ماه و نیم پس از دستگیری پرتوی شبکه مخفی و حزب خانه پرتوی را که محل نگهداری اسناد سازمان نظامی بود پاکسازی نکرده بودند تا آنکه افرادی به نام های"علیرضا خدائی و رحمان هاتفی(حیدرمهرگان) برای پاکسازی اقدام کردند، پس از آزادی پرتوی و با توجه به تحت تعقیب بودن او مسئولیت تشکیلات مخفی در اواخر آذرماه یا اوایل دی ماه ۵۹ به "هاتفی" واگذار شد اما از آن جا که تشکیلات سازمان مخفی از تشکیلات سازمان نظامی جدا شده بود، رهبری حزب، مسئولیت سازمان نظامی را به دست هیچ کس نسپردند و از این رو مسئولیت همچنان در دست پرتوی ماند تا در فرصتی مناسب فرد دیگر برای جانشینی او تعیین شود ولی همچنان پرتوی درسمت خود باقی ماند. در این زمان ارتباط پرتوی با سفارت قطع شد ولی کیانوری به اوگفت که اگر اطلاعات را کسب کردند به فاطمه مدرسی تهرانی(سیمین فردین) بدهند. ارتباط با شوروی به رحمان هاتفی سپرده شده بود، ولی یک بار دیگر به خواست جوانشیر، پرتوی مأمورامنیتی شوروی را دیدار کرده و آن مأمور کاغذی از لیست نیازهای نظامی شوروی را به پرتوی ارائه می دهد، ولی ارتباط بعدی برقرار نشد، تا اسفند ماه ۵۹ پرتوی معاون جوانشیر در تشکیلات کل و همچنین مسئول آموزش، احسان طبری بود و فعالیت علنی می زد و حتی باجوانشیر در خیلی از ارگانها شرکت کرده و با اکثر رهبران و اعضاء فعال حزب آشنـابود. در اسفند ماه ۵۹ کیانوری و چوانشیر می گویند که اطلاع یافته اند که هاتفی تحت تعقیب است و به پرتوی رهنمود می دهند که هاتفی باید ارتباطات خود و سازمان مخفی را قطع کند، پرتوی با هاتفی تماس گرفته و می گویدکه تحت تعقیب است و ارتباطات خود را قطع کند، به هاتفی گفته می شود که روز معینی از منزل بیـرون آمده و در مسیر مشخصی حرکت کند تا تعقیب بودن او را وارسی کنند پس از این دوباره جوانشیر با پرتوی برای دیدار مأمور شوروی قرار می گذارد و آن مأمور می گوید که: هاتفی کاملأ و مطمئنأ تحت تعقیب است زیرا خود مأموران شوروی هاتفی را تحت نظر قرارداده اند و متوجه شده اند که او تحت تعقیب مأموران حکومت است، او همچنین تعدادی شماره تلفن و آدرس چند منطقه و نشانه چند خانه را که تحت نظر و کنترل و تعقیب حکومت هستند را ارائه داد. البته منبع اطلاعاتی آنها رکن دوم ارتش، اطلاعات نخست وزیری ــ اداره هفتم و هشتم ساواک سابق بود که شوروی ها در آنجا نفوذ داشتند، این مسائل موجب خوش بینی کیانوری شده بود زیرا فکرمی کرد که هر نوع اطلاعاتی از کنترل حزب توسط این ارگانها با کمک شوروی به حزب داده می شود و بدین وسیله شورویها با نفوذ خود می توانستند حزب را در جریان خانه ها و تلفن ها و افراد تحت تعقیب قرار دهند و لذا تمامی حواس متوجه این مسئله شده بود، در حالیکه از اطلاعات سپاه غفلت کردند و آنها را به حساب نمی آوردند، حتی سپاه اطلاعات واقعی به رکن دوم و نخست وزیری نمی داد و همواره به اشکال گوناگون مخفی و علنی کیانوری را کنترل می کرد، پس از کنار رفتن هاتفی، دوباره پرتوی از تشکیلات علنی به مخفی رفت و دوباره مسئول سازماندهی تشکیلات مخفی شد. از نیمه اول سال •۶ با سازمان دهی مجدد سازمان مخفی، فاطمه مدرسی تهرانی (سیمین فردین) و"سعید آذرنگ" به پرتوی وصل شدند و جالب آنکه در عین حال سیمین و سعید که در تشکیلات مخفی بودند هفته ای یک بار با مریم فیروز و کیانوری یعنی شخصیت های رهبری علنی حزب دوره و جلسه تفریحی داشتند. کیانوری و جوانشیر در زمان قطع شدن رابطه هاتفی با شوروی ها از اویل • ۶ "آذرنگ" را به عنوان رابط با شوروی فرستاده بودند و سعید آذرنگ مستقیمأ در این کانال با کیانوری ارتباط داشت، کیانوری در اواخر •۶ به پرتوی می گوید که به آذرنگ تأکید کرد که به اطلاع مأ موران شورویها برساند که به حزب خبر رسیده که جمهوری اسلامی از پلیس مخفی آلمان در رابطه با تعدادی افراد اطلاعات خواسته که ازجمله نام هاتفی در بین آنها است. در این دوران یک بارمأمور امنیتی و رابط شوروی به منزل جوانشیر تلفن می زند و با او قرار می گذارد، جوانشیر به پرتوی می گوید که تلفن او کنترل است و حتی خود مأموران شوروی گفته اند که کنترل می شود پس به جای او پرتوی سر قرار می رود، پرتوی سر قرار می رود و ماجرا را می گوید. مأمورمی گوید که جوانشیر قبلأ گفته بود که دوستانی در پایگاه شکاری تبریز دارد و قرار بود از طریق آنها امکانات و اطلاعات تهیه شود و حالا می خواسته نتیجه را بپرسد. این ماجرا موجب عصبانیت موقتی کیانوری و انتقاد او می شود و می گوید که مأموران شوروی جان همه را به خطر می اندازند و موقعیت را درک نمی کنند، ولی علیرغم این مسائل، روابط میان مأموران شوروی و سازمان مخفی و حتی شبکه علنی حزب ادامه می یابد، یکبار دیگر مأمور امنیتی شوروی، پرتوی را همراه آذرنگ ملاقات می کند و به آنها می گوید که یکی از کارکنان سفارت شوروی کوزیتچکین مدتی پیش ناپدید شده و تصور شورویها آن بود که این مسئله کار دولت ایران باشد، البته مأمورشوروی تأکید کرد که ناپدیدی کارمند سفارت به رابطه او با حزب مربوط نخواهد شد، زیرا وی گزارشاتش را مستقیمأ به مسکو ارسال می کند و به سفارت ارائه نمی داده است. پس از یک جلسه دیگر مأمور شوروی قراری با آذرنگ اجرا نکرد و احتمالأ از طرف مسکو فرا خوانده شد و بدین ترتیب از اوایل ۱۳۶۱ ارتباط مأمورشوروی با آذرنگ قطع شد.
در اوایل سال ۶۱ کیانوری به پرتوی می گوید که باید فرد مطمئنی برای ارتباط در شرایط اضطراری، ارتباط ذخیره با شوروی به غیر از این رابط موجود پیدا کرد که پرتوی شاهرخ جهانگیری را پیشنهاد می کند، شاهرخ جهانگیری و پرتوی را سرقرار با کیانوری می روند و کیانوری به آنها می گوید که باید ارتباط با شوروی را در شرایط اضطراری حفظ و دستورات آنها را بطورکامل و بدون چون و چرا اجرا کنند. همان شب تماس جدیدی با مأموران جدید برقرار می شود و کانال جدیدی تا زمان ضربه حکومت به حزب و سرکوب حزب ادامه پیدا می کند. شاهرخ جهانگیری از طریق پرتوی و گاهی مستقیمأ با کیانوری ارتباط برقرار می کرد، در ضمن قرار اضطراری جدیدی گذاشته بودند که اگر حزب سرکوب شد، چگونه ارتباط آن با شورویها برقرار و ادامه پیدا کند، هم چنین قرار گذاشته شد که برای خروج افراد از کشور، چه کسانی و در چه تاریخی و از کدام مرز با کدام شیوه باید خارج شوند. جهانگیری ناراحت بود که مأمور شوروی مخفی کاری را رعایت نمی کرد مثلأ در سرقرار با ماشین سفارت می آمدند و وقتی ماجرا را به کیانوری می گفت، کیانوری پاسخ می داد که آنها بهتر می فهمند، حتی در اواسط سال ۶۱ یک بار در جلسه ای که پرتوی و کیانوری و جهانگیری در خانه جهانگیری تشکیل داده بودند، مأمور رابطه شوروی همان روز به منزل جهانگیری تلفن می زند و بدون هیچ پرده پوشی از طریق تلفن می گوید که مأمورما که گم شده بود سر از لندن درآورده است و برادر بزرگتر منظورکیانوری بود باید از کشور خارج شود، جهانگیری به این گونه صحبت کردن از پای تلفن اعتراض می کند ولی کیانوری می گوید، مسئله مهم بوده که آنها اینطورحرف زده اند. فردای آن روز رادیوی بی بی سی خبر پناهندگی دیپلمات سفارت شوروی در تهران به نام کوزیتکچین به لندن را اعلام کرد، پس از آن، ۵ یا ۶ ماه قبل از دستگیری پخش اول از رهبران حزب کیانوری در جلسه هیئت دبیران صحبت می کند و می گوید که شوروی اعلام خطر کرده و گفته که او و همه رهبران حزب باید خارج شوند و اولین کسی که شوروی ها تأکید داشتند برود."حبیب اله فروغیان بود در همان جلسه رهبری حزب حتی سازماندهی خروج از کشور را انجام داده و قرار شد جوانشیر مسئول تشکیلات و محمدعلی عموئی مسئول روابط عمومی در ایران بمانند ولی کیانوری در جلسات بعدی هیچ وقت این مسئله را دوباره مطرح نکرد و هیچ یک از رهبران نیز بار دیگر پیگیر این مسئله نشدند. در ۱۷ بهمن ۶۱ ضربه اول به حزب توده ایران وارد شد. چند روز بعد از دستگیری تعدادی از رهبران حزب اطلاعیه دادستانی مبنی برجرم جاسوسی آنها صادر شد، پش از پخش آن اطلاعیه مأمور و رابط شوروی به جهانگیری زنگ می زند و می گوید که نگران نباش، مسئله ای نیست ولی دیگر با من تماس نگیر و من خودم تماس می گیرم. آن رابطه هم قطع شد و مأمور شوروی دیگر هیچ وقت تماس نگرفت.
سازمان مخفی و سازمان نظامی حزب:
اواخر دی ماه سال ۵۷ به دستورحزب، پرتوی از سوی سازمان نوید با عموئی ارتباط برقرار می کند، پرتوی به منزل رحیم عراقی رفته با عموئی دیدار می کند و بنا به در خواست کیانوری از افسران نطامی دعوت به کار در حزب می شود، در۲۹ بهمن ۵۷ جوانشیر از سوی رهبری حزب به ایران می آید با سازمان دهی تشکیلات حزب در داخل کشور را هدایت کند. آغاز سازماندهی علنی و از جمله انتشار نامه مردم" ارگان مرکزی حزب توده ایران مصادف با آخرین شماره نوید می شود، بعد از جوانشیر خسرو امیرخسروی(بابک) و انوشیروان ابراهیمی به ایران وارد می شوند و تمام ارتباطات مخفی نوید و دیگر گروههای مستفل در آذربایجان را ابراهیمی و ارتباطات نوید در خوزستان را امیرخسروی تحویل می گیرند. در پی ورود کیومرث زرشناس ارتباطات دانشجوئی و سازمان جوانان دمکرات که به تازگی در ایران تشکیل شده بود به او تحویل داده می شود. در اسفند ماه ۵۷ زمانی که منوچهر بهزادی به ایران میرسد، اظهار میدارد که پلنوم شانزدهم تشیکیل و تصمیم گرفته شده که سازمان نوید هم چنان مخفی مانده و می بایست دوباره اعضای نوید را به همان شکل مخفی، سازماندهی کرد، همچنین پلنوم دستور داده که این افراد خود را حفظ کرده و فعالیت علنی نداشته باشند، از سوئی با تصویب پلنوم، مهدی پرتوی، رحمان هاتفی، ۶ افســــر یعنی محمدعلی عموئی، تفی کیمنش، اسماعیل ذوالقدر، ابوتراب باقرزاده، رضا شلتوکی و عباس حجری بجستانی به عضویت کمیته مرکزی حزب انتخاب شدند.
درآن زماننوید ۲۵۰ نفر عضو در خود داشت و زمزمه گسترش آن تا ۲۰۰۰ نفر شد. البته وظیفه داشتند که افرادی را از صفوف علنی برای کار درسازمان مخفی جلب کنند، برای شناسائی افراد مناسب برای سازمان مخفی ارتباطاتی میان پرتوی با عموئی و شلتوکی و حجری و در شهرستانها با کی منش و ابراهیمی و نیز برای چاپ علائم اطمینان در نامه مردم ارتباطی با بهزادی و ارتباطی با جوانشیر مسئول کل تشکیلات بوجود آمد به این ترتیب کلیه اعضای رهبری از وجود سازمان مخفی اطلاع داشتند ولی برخی مانند طبری اصلأ با سازمان کاری نداشت، از جمله وظایف سازمان مخفی، کسب اطلاعات از طریق نفوذ در ارگانهای سیاسی و نفوذ در نهادهای نظامی و همچنین نفوذ و شناسائی احزاب و سازمانهای مارکسیستی از جمه پیکار در راه آزادی طبقه کاگران،.. و نفوذ و کنترل سازمان رزمندگان که باعث انشعاب کمیته مرکزی با دیگر ارکان آن سازمان را فراهم آورند.
در این دوران تعدای اسلحه در اختیار اعضاء و هواداران حزب و از جمله سازمان مخفی قرار داشت، حکومت جمهوری اسلامی به حزب و کیانوری در رابطه با نگه داری اسلحه تذکر داده و او تعهد داده بود که حزب برای رعایت قانون گرائی سلاح ها را به حکومت عودت خواهد داد، اما علیرغم این مسئله کیانوری دستور جمع آوری، نگهداری سلاح را درجلسه ای با حضورپرتوی و هاتفی وخدائی وجوانشیرداد، یک نوبت تعدای سلاح در خانه پدر خدائی و دو نوبت سلاحهای موجود درخانه پدر امیرمعزی مخفی شد، از اختفای سلاح در منزل خدائی علیرضا خدائی، رحمان هاتفی، مهدی پرتوی و کیانوری مطلع بودند، از اختفای اسلحه در خانه پدر معزز شخص کیانوری، پرتوی و زوجی که به عنوان مستأجر در آن خانه بنا به مسئولیت حزب مستقر بودند اطلاع داشتند، در ارتباط با جمع آوری و نگه داری سلاح کیانوری در نوبت اول بهمن۶۱ دستگیر شد و تا قبل از نوبت دوم اردیبهشت۶۲ دستگیری، مصاحبه ای صورت داد که به ۵ تخلف اشره می کند، از جمله یکی از این اعترافات، اقدام حزب به مخفی ساختن سلاح بوده است که در جراید و رسانه ها منعکس شد، نتیجتأ کیانوری قبل از نوبت دوم دستگیری در اردیبشهت۶۲ اعتراف کرده و محل اختفای سلاح را بازگو کرده است، از سوئی به جز این موارد، یک سری اندک اسلحه توسط جوانشیر و شلتوکی و گروه منشعب در اختیار گالیگ قرار گرفته بود که او در خانه ای نگه داری می کرده و از سوی دیگر برخی از اعضای سازمان جوانان اسلحه جمع آوری کرده بودند که ظاهرأ کیانوری از آنها اطلاعی نداشته و مکان اختفای آنها را نمی دانسته است، کیانوری ادعا داشت که با تصویب "هیئت دبیران" اقدام به نگه داری اسلحه نموده است، درصورتی که برخی از اعضای هیئت دبیران این ادعای او را تکذیب کردند.
از اوایل سال ۵۸ مراجعاتی از سوی برخی افراد نظامی برای عضویت در حزب داده شد، کیانوری مستقیمأ یا از طریق عموئی و شلتوکی از این افراد پـارول می گرفت و به پرتوی می داد، حتی عموئی چند بار طی گزارشاتی افرادی نظامی را به عنوان کاندیدای عضویت در حزب معرفی نمود، در سال۶۰ فریدون فم تفرشی یک یا دو افسر را برای عضویت معرفی کرده و گزارشی پیرامون آنها می نویسد، قرار شد پرتوی مستقیمأ به تفرشی مراجعه کند و او تماس پرتوی را با دو افسر مذکور برقرار سازد، اما تفرشی با وجود پارول به پرتوی اعتماد نمی کند و در خواست می کند که عموئی برای تأیید این مسئله پیش فم تفرشی برود، پرتوی مسئله را با کیانوری مطرح می کند و کیانوری از عموئی می خواهد با پرتوی به خانه تفرشی بروند، عموئی از تفرشی می خواهد که تماس افسران را با سازمان برقرار کند، تفرشی پارول تماس با افسران را به دست عموئی می سپارد و او نیز آنها را به پرتوی می دهد، در این لحظه عموئی به پرتوی اشاره می کند که:
میدانستیم ما یک شاخه نطامی افسران داریم ولی اطلاع نداشتیم که مسئولیت آن به عهده شماست. در سال۶۰ نیز عموئی طی یک گزارش، شخصی را به سازمان معرفی می کند و پیشنهاد عضویت او را میدهد، پرتوی ذیل گزارش را تأیید می کند که پاول تماس بدهد، او اخر سال ۶۰ یا اوایل ۶۱ به دستور حزب، مبنی بر سازماندهی حرکت انتقال فعالیت و تشکیلات علنی به مخفی جلسات هماهنگی با مسئولیت حجری و شلتوکی با پرتوی تشکیل می شود که در آن جا در رابطه با ساختار سازمان نظامی بحث هائی صورت می گیرد، گزارشاتی که از شبکه علنی در رابطه با افراد نظامی به تشکیلات داده می شد در اختیار جوانشیر یا حجری و شلتوکی و کی منش، عموئی، ابراهیمی و امیرخسروی قرار می گرفتند و آنها این گزارشات را طی نامه ای در اختیــار کیانوری قرار می دادند تا به خسرو(نام مستعارمهدی پرتوی) برسد، پرتوی پی گیری این گزارشات را یا طی نامه ای به همان افراد رهبری یا ملاقات حضوری و مستقیم با آنها انجام می داد، تا زمان دستگیری نیز حتی افرادی نظامی بودند که تماس فردی با مسئول کمیته ایالتی مانندکمیته ایالتی خراسان داشتند، در ارتباط با تماس حزب با افراد نطامی موضع کمیته مرکزی حزب آن بود که: ما باید آن چه را که خط مشی قانونی محسوب می شود به عنوان خط مشی اصلی به بدنه حزب ابلاغ کنیم، تا اگر نفوذی حکومت در صفوف حزب باشد، خبری که به حکومت می رسد به زیان حزب نباشد و مثلأ گفته شود که حزب نگهداری اسلحه را ممنوع و عملی غیرحزبی می داند و اگر کسی اسلحه نزد خود داشته باشد و اعلام نکند، نفوذی و عامل محسوب می شود. اما آن چه در عمل انجام می شد، غیر از خط ابلاغ شده بود. از اوایل ۵۸ به بعد، تماسهائی از سوی نظامیان هوادار حزب با اعضای حزب صورت گرفته شد، حزب نیز به آنان پارول می داد و سپس کادرهای حزبی ارتباط مستقیم فردی با آنها می گرفتند. بعضی از این افراد نظامی متقاضی عضویت حزب از افراد شاخص ورده بالای نظامی بودند مانند سرهنگ عطاریان که به شکل مستقیم به دفترحزب مراجعه کرده بود و ناخدا افضـــــلی که از طریق یکی از دوستان خود به نام ابوالحسن خطیب باحزب تماس گرفت. در سازمان مخفی به اعضاء دستور می دادند تا گزارش هائی از افراد ارتشی که هوادار حزب هستند، تهیه کنند، سپس اسم و آدرس آنها را به سازمان مخفی بدهند. مسئولین سازمان مخفی، اسم و مشخصات آدرس این افراد را درپاکت دربسته به فردی که باید با آنها تماس می گرفت می دادند و از یکی از کادرهای سازمان مخفی به غیر از شخصی که آنها را معرقی کرده بود، می خواستندکه به او مراجعه کرده و خود را به عنوان عضو نماینده حزب معرفی کند و برای جلب اعتمادی یا علائمی در نامه مردم منعکس می ساخت یا آن که افسر مورد نظر به دفترحزب تلفن می زد و یا یکی از افراد شناخته شده مثلأ عموئی یا کیانوری یا حجری تماس می گرفت و جمله ای را افسر می گفت و آنها پاسخ مورد نظرافسر را به او می دادند و به این ترتیب ارتباط برقرارمی شد. ارتباط منظم، تحویل نشریات، آموزش تشکیلات، پرداخت حق عضویت، تهیه گزارش ازمحل کار، معرفی افراد هوادار حزب و همچنین افراد ضد انقلاب، عضوگیری نظامی، سپردن مسئولیت افسران به کادرهای غیرنظامی از سازمان مخفی، از جمله وظایف اعضای سازمان نظامی به شمارمیرفت. در این دوره کادرهای نظامی عضو سازمان مخفی محسوب می شدند.
اواخر سال ۵۸ و اوایل ۵۹ با افزایش تعداد اعضای نظامی که به حدود۳۰ نفر رسیده بود، پرتوی با گسترش کمی و کیفی این سازمان پیشنهاد تشکیل سازمان خاص نظامی را نیز با کیانوری مطرح می کند، کیانوری نیز با طرح این پیشنهاد در جلســـه هیئت دبیران موافقت می کند. پس از مشورت با هیئت دبیران تصویب شد که در ابن باره جلسه ای با شرکت جوانشیر، حجری، شلتوکی به اتفاق کیانوری و پرتوی تشکیل شود، اما چندین نوبت قرار برتشکیل این جلسه شد که هربار درپی غیبت فرد یا افرادی تصمیمی اتخاذ نمی شد و در نهایت جلسه ای با این ترکیب کامل تشکیل نشد، گذشته از این مسئله، پیشنهاد شد که سازمان نظامی به شلتوکی واگذار شود، اما بعدها کیانوری و جوانشیر منصرف شده و گفتند که شلتوکی به طورکلی خصلت تشکیلاتی و نظم پذیری ندارد. جوانشیر می گفت که اصلأ اهل مطالعه آن چنانی هم نیست و در نهــایت در این رابطه نیز جلسه ای تشکیل شد، پرتوی طرحی ارائه داد که چند کادر زبده سازمان مخفی را از آن جدا کنند و تمام مسئولیت ها را از آنها بگیرند تا آنها در یک سازمان نظامی سازماندهی شوند و این سازمان نظامی را به دو قسمت تفکیک کنند، یک بخش هوائی و دریـائی و بخش دیگر زمینی و پلیس، سپس در داخل هر کدام از بخش ها تقسیم بندی دیگری صورت گیرد.
کیانوری پیشنهاد تشکیل چهار بخش داده بود، اما از آن جا که برخی از افسران در شهرستانها بودند، اصلأ عملی نمی شدکه به چهار بخش تقسیم و برای هر بخش یک"مسئول"گمارده شود. کیانوری گفته بودکه این طرح را برای بحث به هیئت دبیران می برد، در این رابطه با عموئی، شلتوکی، ذوالقدر، حجری، کی منش، بـــاقرزاده و جوانشیر مشورت کرده بود ولی طبری هیچ یک از این مسائل را مطرح نمی کرد، چــون معتقد بود که او نمی تواند جلوی دهانش را بگیرد. پس از دو روز کیانوری گفت این طرح تصویب شده است، در نتیجه این مصوبه شاخه دریائی و هوائی با مسئولیت شاهرخ جهانگیری به۴ یا ۵ نفر از کادرهای قدیمی از جمله شجاعی و خاضعی سپرده شد. تماس جهانگیری با هر یک از آنها و همچنین تماس تک تک کادرها با افسران به صورت فردی صورت می گرفت، بطور نمونه افضلی در آغاز به معزز وصل بود و سپس به پرتوی، علاوه بر آنها در سال ۵۸ بدون اطلاع سازمان نظامی، یک محفل چهار نفره از ناخداهای نیروی دریائی که در سال ۵۷ از طریق عسکردانش به کیانوری معرفی شده بودند، با شرکت همسران شان بدون در نظر داشتن شرایط و حتی بی اعتناء به مسائل امنیتی، تحت مسئولیت کیانوری تشکیل و تا اواخر۶۰ به دست هدایت الله حاتمی اداره می شد و سپس آنها را به سازمان نظامی و پرتوی واگذار نمودند که در نهایت تحت مسئولیت جهانگیری قرارگرفتند، شاخه زمینی، ژاندارمری و پلیس به معزز سپرده شد، کادرهای تحت مسئولیت معزز ۴ یا ۵ نفر از جمله فرزاد جهاد و از کادرهای قدیمی سازمان نوید بودند، مسئولیت عطاریان و کبیری به عهده پرتوی بود. زمانی که شبکه ها گسترش پیدا کرد این کادرها با افسران عضو در تمـــاس انفرادی بودند، البته به استثنای افسرانی که دریک رشته نظامی و در یک شهر شناسائی داشته و از قبل دوست بودند و توجیه لازمه را داشتند، در یک حوزه سازمانی قرار می گرفتند.
سازمان نظامی تازمان دستگیری در سال ۱۳۶۲حدود یک صد نفر عضو داشت، مسئولیت هر دو سازمان مخفی و نظامی با پرتوی بود. لازم به یادآوری است که جهانگیری و معزز هیچ شناختی از وجود یکدیگر و هیچ تماسی با همدیگر نداشتند، در سازمان مخفی نوید قبل از ۵۷ نیز همه تماسها به صورت فردی بود ولی بعد از ۵۷ حوزه بندی صورت پذیرفت. از اوایل ۵۹ با جدا شدن سازمان نظامی حوزه های سه نفره دو عضو و یک مسئول سازماندهی شد. تا سال۶۰ افرادی را که از همدیگر شناسائی داشتند یا افراد دیگری با اسم مستعار در حوزه ها متشکل کار میکردند و جلسات حوزه ها در پارک ها و یا هنگام کوهنوردی و بعدها در منزل آنها برگزار میشد. در این مورد اعضاء موظف بودند که با چشم بست به خانه ها بروند، پس از تشکیل سازمان نظامی به طور مستقل، سازمان مخفی به دو بخش تهران و شهرستانها تقسیم شد، مسئولیت هر دو بخش با مهدی پرتوی بود، در اوایل ۵۹ کمیته شهرستانها به مسئولیت هادی پرتوی برادر مهدی پرتوی بود و هر استان یک مسئول ایالتی داشت، گاهی نیز دو یا سه استان به مسئولیت یک نفر اداره می شد و ارتباط هریک از آنها نیز مستقیمأ و بطور انفرادی با هادی پرتوی بود. هر استان یک "حوزه مسئول استان داشت و مهدی پرتوی این افراد را نمی شناخت، او تنها کادرهای مرکزی نظیر چهانگیری، معزز، عابد، سعید آذرنگ و... به اسم واقعی می شناخت، مهدی پرتوی نام و مشخصـــات و آدرس افراد را در پاکتی دربسته برای شخصی که قرار بود رابط آنها با سازمان باشد می فرستاد. کمیته مسئولین بخش تهران با عباس خرسند و علی کتانی، از فروردین تا مرداد۵۹ تشکیل شد مسئولیت این حوزه نیز با مهدی پرتوی بود. در مرداد ۵۹ مهدی پرتوی به اتفاق خرسندی و کتانی و دو نفر دیگر به دلیلی که قبلأ اشاره شد بازداشت شدند. در این دوران هادی پرتوی علاوه بر اداره کمیته شهرستانها بدلیل آشنائی های قبلی با کمیته تهران نیر ارتباط برقرار می کند. پس از آزادی از زندان، عباس خرسند و علی کتانی به شبکه علنی حزب منتقل می شوند، قرار می شود مهدی پرتوی نیز مسئولیت های خود را واگذار کند و به شبکه علنی برود، در این دوران به جای پرتوی رحمان هاتفی نیز به عنوان مسئول سازمان مخفی مشغول کار می شود. هاتفی (حیدرمهرگان) در دوران سازمان مخفی نوید با تعدادی از کادرها ارتباط داشت که بعد از ۵۷ در سازمان مخفی ارتباطات خود را با آنها حفظ کرد، او در یک حوزه اصلی با سعید آذرنگ، گیتی طوسی مقدم (همسرآذرنگ)، فاطمه مدرسی (سیمین فردین)، نیاز یعقوب شاهی(همسرسیمین) ارتباط لازم داشت و از طرف دیگر با علی خدائی و حسین راسخ به طورجداگانه. لازم به توضیح است که در پلنوم شانزدهم حزب در فروردین ۶۰ به طور غیابی، سعید آذرنگ، فاطمه مدرسی، علی خدائی حسین راسخ، شاهرخ جهانگیری، امیر معزی، هادی پرتوی و فاطمه سلامت بخش به عنوان اعضای مشاورکمیته مرکزی انتخاب می شوند. پس از آزادی پرتوی در۵۹ مسئولیت سازمان مخفی به هاتفی واگذار شد، ولی بخش نظامی هم چنان در حیطه مسئولیت پرتوی باقی ماند و بطور همزمان مهدی پرتوی به مدت۴ـ۳ ماه درشبکه علنی حزب، هم در بخش آموزشی به عنوان معاون طبری و هم در تشکیلات کل به عنوان معاون جوانشیر فعالیت می کرد و قرار بود مسئولیت شعبه در حال تأسیس کادرها را به عهده بگیرد، که این شعبه هرگز تشکیل نشد.
در فروردین۶۰ وقتی خبر رسید که هاتفی تحت نظر است کلیه ارتباطات او را بخش مخفی قطع کردند و او منفرد پس از چند ماه که از سوی شوروی وضعیت هاتفی بررسی امنیتی شد و آنها اعلام کردند که او دیگر تحت تعقیب نیست، او را به بخش علنی و در تشکیلات کمیته ایالتی تهران به هیئت تحریریه نامه مردم و از سوئی او را به سردبیر جدید نامه مردم معرفی کردند ولی نامه مردم دیگر منتشر نشد. در پلنوم ۶۰ هـاتفی پرتوی، مریم فیروز و نیک آئین به عنوان عضو مشاور هیئت سیاسی کمیته مرکزی حزب انتخاب می شوند و در اوایل ۶۱ این چهار نفر به عضویت اصلی هیئت سیاسی ارتقاء می یابند، پس از رفتن هاتفی، سازمان مخفی جلسه نداشت و به تعبیری در حالت سکون و انجماد قرار گرفته بود و فقط حفظ ارتباطات انجام می شد. هادی پرتوی در شهرستانها ارتباطاتی داشت اما در تهران با برخی از افراد و خیلی محدود تماس می گرفت و تقریبأ تماس ها را حفظ کرده بود. در تابستان ۶۰ کیانوری از مهدی پرتوی می خواهد که سازمان مخفی را دوباره سازماندهی و مسئول جدیدی برای آن انتخاب کند، قرار شد جلساتی با وجود برخی از اعضای هیئت دبیران برقرار شود. در جلساتی که حجری و جوانشیر و کیانوری، پرتوی و شلتوکی شرکت داشتند، پیشنهاد شد که از مجموع تشکیلات مخفی، تعداد اعضاء و امکانات آن گزارش داده شود، همه این گزارش های در خواستی را هادی پرتوی تهیه و مهدی پرتوی ارائه داد، از طرفی کیانوری بولتن های داخلی حزب را که می بایست برای اعضای سازمان مخفی ارسال می شد به مهدی پرتوی میداد و او نیز در اختیار هادی می گذاشت که به دیگر اعضاء برساند برای تداوم این کار کیانوری به پرتوی می گوید که پیش پور هرمزان برو دو بولتن را از او بگیرد، پور هرمزان در دفتر یک شرکت به عنوان پوشش مستفر بود. همان روزی که پرتوی به پور هرمزان مراجعه می کند، مأموران حکومت به آن جا وارد می شوند و پور هرمزان و هم چنین تعدادی زیادی ازاعضای شعبه انتشارات حزب را دستگیر می کنند، پرتوی در زمره دستگیرشدگان قرار می گیرد، در این بین پرتوی زهرائی مدیر انتشارات نیل را که در آنجا جزو دستگیر شدگان بود، می بیند. زهرائی نیز پرتوی را از قبل به عنوان مترجم می شناخت از این رو پرتوی توانست با او قراری هم آهنگ کند، بدین گونه که زهرائی او را برای ترجمه به آنجا دعوت کرده است هم چنین چون لیست حقوق کارکنان را داشتند و پرتوی جزو آنها نبود، لذا او و دیگران را با قید تعهد مبنی بر اینکه روز بعد به دادستانی مراجعه کنند آزاد کردند. ساعت ۵ یا ۶ بعد از ظهر پرتوی آزاد می شود و به خانه یکی از دوستانش می رود و اطلاع می یابد که از کمیته محل به منزل او آمده اند، مأموران به اتاق او می روند و بازرسی آن جا، تمام گزارشهائی که از سازمان مخفی جمع شده بود، هم چنین پاکتهـــــای تشکیلاتی دربسته گزارش های اعضای سازمان مخفی که درکیف های پرتوی بود و از آنجا که هادی پرتوی جائی و مکانی برای زندگی نداشت و اثاث خود را در منزل مهدی پرتــــوی گذاشته بود و از جمله دستگاه تکثیر نوار، رادیو و تایپ را با خود می برند و می گویند که مهدی پرتوی خودش را معرفی کند و گرنه عکس او به عنوان فراری برای پخش به تلویزیون می دهند، مهدی پرتوی با کیانوری تماس می گیرد و از محتویات درون کیف نیز اظهاربی اطلاعی می کند و می گوید احتمال دارد سارمان مخفی، شناسائی شود، کیانوری پیشنهاد می کند که امشب به منزل او برود و فردا در جلسه هیئت دبیران این مسئله را به بحث گذاشته می شود، جلسه با حضورجوانشیر، بهزادی، حجری، شلتوکی عموئی و پرتوی تشکیل می شود، هیئت دبیران به پرتوی می گویند، اگر نرود، فراری محسوب خواهد شد و بلطبع حزب را زیر ضرب می برند، نتیجتأ می باید او به شکلی همه را به گردن بگیرد و پرتوی باید به آنها بگوید که عضو حزب است و در جلسه سازمان ایالتی در دبیرخانه و به عنوان مسئول تحویل و جمع آوری نامه های ارسالی به کار می کند و وظیفه دارد که نامه هائی که از شبکه هـــای حزبی یا هــــواداران حزب به صندوق ها ریخته می شود، را مطالعه و تفکیک کند و هرنامه مهم و با ارزشی را به بخش مربوطه در تشکیلات دهد. در تیرماه ۱۳۶۰ مهدی پرتوی به خانه می رود و به کمیته محل تلفن می زند، روز بعد به کمیته محل مراجعه و خود را همان گونه که قرار بود معرفی می کند، پرتوی را به کمیته منطقه می فرستند ولی زندانی نمی شود، پس از چند روز یکی از پاکتها را باز می کنند که گزارشی از راسخ با نام مستعار وجود داشته که در آن امکانات خود را در شاخه خود از جمله پول، تایپ و تعدادی اسلحه ذکر کرده بود. پرتوی در رابطه با این نامه می گوید، اینها اعمال ضد حزبی و خلاف خط مشی حزب انجام داده اند و حزب آنها را شناسائی و توبیخ حزبی می کند، البته حزب آنها را به کمیته نیز تحویل میدهد. ظاهرأ اعتماد کمیته جلب می شود و بقیه نامه ها و پول و هم چنین کتابها را به پرتوی میدهند، او را آزاد می کنند، پس ازحل این مسئله، بار دیگر مسئولیت سازماندهی مجدد شبکه مخفی و تعیین مسئول جدید برای آن به عهده پرتوی گذاشته می شود، پرتوی به هیئت دبیران اعلام می کند که نمی تواند کسی را برای مسئولیت سازمان مخفی پیشنهادکند، در جلسه هیأت دبیران نیز از تصویب گذرانده می شود که هم چنان مهدی پرتوی مسئولیت سازمان مخفی را موقتأ تا ۶ ماه به عهده داشته باشد.
به این ترتیب پرتوی مسئول سازمان نظامی و نیز مسئول سازمان مخفی باقی می ماند. در مهرماه ۶۰ کیانوری هادی پرتوی را ازشبکه مخفی بیرون آورده و به شبکه علنی حزب وصل می کند هادی پرتوی ابتدا مسئول اجرائی کمیته ایالتی تهران و سپس مسئول کل کمیته ایالتی خراسان شد. پس از رفتن هادی مهدی پرتوی درخواست می کند که عباس خرسند و علی کتانی را که در شبکه علنی بودند به شبکه مخفی منتقل و در حالت نیمه مخفی زندگی کنند. کمیته شهرستانها با شرکت دو نفر خرسند و کتانی تشکیل شد مسئولیت کمیته شهرستانها با مهدی پرتوی بود. کمیته تهران در آغاز با حضور سعید آذرنگ و علیرضا دلیلی تشکیل شد ولی بعد از مدتی به دلیل کارکرد قوی تر فاطمه مدرسی(سیمین فردین) جایگزین دلیلی شد، کمیته تهران با حضور سعید آذرنگ و فاطمه مدرسی تشکیل شد و حسین راسخ و علیرضا دلیلی تحت مسئولیت فاطمه مدرس قرار گرفتند.
عوامل نفوذی حزب:
تمامی بدنه حزب موظف به کار اطلاعاتی وخبری بودند. اگر اطلاعات مهم بود و شخص در مقام مهمی قرار داشت، ارتباط ویژه جدا از ارگانی که عضو آن بود با او بر قرار می شد و اگر توانسته بود در ارگانی نفوذ کند، باز هم در این ارتباط ویژه با مسئول ناحیه شبکه علنی حزب قرار می گرفت. یکی از وظایف اصلی سازمان مخفی، کار اطلاعاتی و پخش مهم آن، نفوذ در ارگانهای دولتی و حکومتی و هم چنین در سازمانهای ملی گرا و همچنین در احزاب و سازمانهای مارکسیستی و کسب اطلاعات از درون آنها بود. در مورد سازمانهای ملی گرا و احزاب و سازمانهای مارکسیستی، وظیفه نفوذی ها، شناسائی و کسب اطلاعات داخلی این ســــازمانها بود. عوامل نفوذی در سازمانهای ملی گرا، ایجاد جوی بدبینی نسبت به همدگر و برهم زدن روابط با دیگر اعضاء که منجر به تعطیلی آن می گشت و در مورد جریانات مارکسیستی به طور مستقیم و یا غیر مستقیم این اطلاعات در اختیار حکومت جمهوری اسلامی قرار می گرفت یا این اطلاعات از سوی نفوذها به مرکزیت می رسید و رسمأ از طرف حزب به مقامات جمهوری اسلامی ارائه می شد که این امر دو نتیجه داشت، یکی اینکه دشمنان استراتژیکی حزب و شوروی سرکوب می شدند و دیگر آنکه با جلب اعتمادجمهوری اسلامی، فضا برای فعالیت علنی وقانونی تر حزب باز می شد، یا اینکه برای جلوگیری از ماهیت توده ای منبع اطلاعاتی، در زمان مناسب به فرد نفوذی دستور داده می شد که مستقیمأ به جمهوری اسلامی مراجعه شود که این امر دو نتیجه داشت، یکی آنکه دشمنان حزب سرکوب می شدند و دوم آنکه فرد نفوذی می توانست موقعیت مهمی در حکومت جمهوری اسلامی بدست آورد که در نهایت شرایط خوبی برای حزب فراهم می شد.
حزب توده اطلاعات از نیروهای طیف خط سوم که شامل سازمان پیکار، رزمندگان، اتحادیه کمونیست ها، را بطور مستقیم یا غیرمستقیم در اختیار جمهوری اسلامی قرار می داد، اما در بقیه سازمانها نفوذی هائی داشت و اطلاعات مربوط به آنها را جمع آوری می کرد ولی آنها را در اختیارجمهوری اسلامی قرار نمی داد، زیرا این سازمانها مانند طیف فدائیان- سازمان چریکهای فدائی خلق اقلیت – سازمان فدائیان اکثریت – راه کارگر – مجاهدین خلق را در نهایت نیروی ذخیره خود می دانست که باید آنها راجلب کند، لذا اطلاعات مربوط به آنها را برای خودنگه می داشت.
۱ ـ نفوذی های حزب درسپاه:
از اردیبهشت ۵۸ به سازمان مخفی دستور داده شده که هرکس امکانی برای نفوذ در سپاه و کمیته دارد، اعلام کند. در زمان سرکوب سازمان مخفی و دستگیری اعضای آن، حزب توده درکمیته ها نفوذی نداشت، اما توانست در ارگان سپاه پاسداران نفوذ کند،که عبارت بودند از:
الف ـ مسئول پرسنلی سپاه تبریزکه برادرش هم از دوران قدیم از کادرهای سازمان نوید بود که بعدها عضو سازمان نظامی و مسئول سازمان نظامی حزب در غرب کشور شد. این فرد نفوذی در جریان سرکوب سازمان نظامی پس از ضربــه دوم حزب در۶۲ دستگیر و سپس اعدام شد. اما برادر او درپی دستگیری معزز موفق به فرار شد.
ب ـ عضو ساده سپاه در شمال کشورکه یک چشم خود را در جنگ از دست داده بود، در سال۶۰ به او مشکوک شدند و از این رو سازمان نظامی نیز به او دستور استعفاء داد، پس از استعفاء به شغل آزاد تجاری مشغول شد، با این همه در سال۶۲ دستگیر شد.
ج ـ عضو اطلاعات سپاه در تهران که برادری حزب اللهی داشت که همواره از جانب او تهدید می شد، به همین دلیل سازمان نظامی با اطلاع از این قضیه از او خواست که استعفاء دهد. اما در نهایت او در سال ۶۱ دستگیر شد.
د ـ گذشته از این سه نفرکه عضو شبکه مخفی ـ نظامی حزب بودند، از شبکه علنی حزب نیز افرادی در سپاه نفوذی بودند، از جمله می توان به فردی که ازمحافظان خانه امام خمینی و هم چنین از محافظان مجلس بوده است اشاره کرد.
۲ ــ نفوذی حزب در مجلس:
الف ـ نماینده ارامنه در مجلس خبرگان قانون اساسی در اولین دوره مجلس شورای اسلامی، از اعضای حزب توده بودند. البته تشکلات ارامنه بخشی از سازمان مخفی نوید به حساب می آمد. ارتباط نماینده ارامنه با عموئی برقرار بود.
۳ ــ نفوذی حزب در نهادی های دولتی:
حزب افرادی را نیز در ارگانهای دولتی و سطح معاون وزیر و مدیرکل وزارتخانه ها نفوذ داده بود. از جمله ناخدا احمدی افسر نیروی دریائی که در محفل حزبی عضویت داشت، موفق شد دروزارت خارجه و دفتر بنی صدر نفوذ کند.
۴ ـ نفوذی در گروههای سلطنت طلب و کودتاچیان:
الف ـ همسر ناخدا "ح " یک نـــاخدای بــــازنشسته نیروی دریائی یکی از نفوذی های حزب بود که قبل از سال ۵۷ بازیگر فیلم های تبلیغاتی و رقاصه کافه بود و پس از سال ۵۷ هودار حزب شد و توانست رابطه ی خود را با محافل راست گرا برقرارکند و به عنوان نفوذی رسمی حزب در تشـکیلات مخفی فعال سلطنت طلبان نفوذ کند و یک رکن اصلی این محافل شود. سرنخ اصلی کودتای نوژه را این زن در اختیار حزب گذاشت. این ناخدا و همسرش با ناخدا احمدی ارتباط داشتند. این زن دو نفر از اعضای علنی حزب را وارد تشکیلات مخفی کودتاچیان می کند که در آن دو در لیست نیروهای اقدام کننده کودتا قرار می گیرند. کیانوری دایمأ مقامات جمهوری اسلامی را در جریان اطلاعات کودتاچیان قرار میدهد در ضمن منبع اطلاعاتی خود را نیز معرفی می کند تا آن جا که دو نفر از سپـــاه نیز از طریق همین زن وارد نیروهای اقدام کننده می شوند. حتی پول مزدوری بین آنها تقسیم می شود، قرار بوده نیروئی از تهران به نوژه برود و از درون پایگاه نوژه نیز راه را بازکنند و پایگاه تصرف شود و به دنبال آن با هواپیماهای جنگی از نوژه به تهران آمده و محل های تعیین شده را بمباران کنند. شب هنگام در لحظه قطعی، نیروهای حکومت عملیات کودتاچیان را خثنی و نیروهای عملیاتی کودتا را در پایگاه و به عنوان اعزامی به تهران دستگیر می کنند. ولی تمام شبکه دستگیر نمی شوند.
ب ـ در ۵ اردیبهشت ماه ۵۸ در جریان طبس همزمان با عملیاتی که قرار بود امریکا انجام دهد، برنامه ریزی شده بود که از داخل شبکه عملیاتی انجام شود. در این شبکه نیز عوامل حزب وجود داشته که سرانجام اخبار این عملیات را ناخدا احمدی به حزب می رساند ولی خبر به موقع به کیانوری نمی رسد، احمدی ناچار خبر را مستقیمآ به بنی صدر میدهد و روز بعد از عملیات کیانوری همین اطلاعات را در دیدار با بنی صدر به او میدهد. بنی صدر به منبع اطلاعاتی واحد مشکوک می شود. از سوی دیگر عطاریان، فروزان، سلیمی کمیته انقـلاب را قبل از ۵۷ در ارتش تأسیس کرده و عملیاتی نیز انجام داده از جمله پادگان هائی را به انقلاب تحویل داده بودند، به همین دلیل عطاریان موقعیت خاصی داشته و بعد از انقلاب فرمانده لشکر یکم گارد شد و با آغاز جنگ فرمانده قرارگاه غرب و بعد از آن مشاور عالی و زیردفاع بود. از طرف وزارت دفاع در جلسات کارشناسی شورایعالی نظامی شرکت می کرد. در این جریان قدوسی به عطاریان حکم داد که برای رسیدگی به جریان طبس اقدام کند که هلی کوپتر و هواپیمای امریکا در طبس می ماند و فرمانده ارتش ایران دستور بمباران منطقه را میدهد و درست این زمانی بود که فرمانده سپاه قائم برای تجسس در آنجا بود و در اثر بمباران هواپیماهای ایران کشته شد و بحث این بود که از طرف امریکا به نفوذی های امریکا در ارتش چراغ سبز زده شده بود. در واقع دستور بمباران را بنی صدر داده بود. از سوی نفوذی های حزب مشخص شد که در چند روز قبل از قضیه طبس سایت های اضطراری بمباران ضد هوائی اطراف تهران و قم را برچیده بودند. گزارش عطاریان از خیانت ستاد ارتش حکایت می کرد که ریاست آن با شادمهر بود، در واقع پیام رمزی۲ ساعت پس از شکست عملیات از سوی رادیو آمریکا داده می شود و سپس ارتش هواپیماها و هلی کوپترهای باقی مانده امریکائی در طبس را بمباران می کند. اطلاعات حزب از شبکه ای بود که در داخل کشور عملیات را انجام می داد، پس از ماجرای طبس و خیانت ستاد ارتش، در جریان گفتگوهای میان آیت الله بهشتی و کیانوری، آیت الله بهشتی می گوید: شما اطلاعاتتان را به کانالهای دیگری غیر از بنی صدر بدهید.که البته این کانالها دفتر امام خمینی بود.
ح ـ پس از گذشت یک سال از قضیه نوژه شخصی به نام مینو از اعضای سازمان مخفی با پدر یکی از دوستانش که عضوشاخه باقی مانده نوژه بود، آشنا شده و به دستور حزب در آن شبکه نفوذ می کند و اطلاعاتی مربوطه را به حزب می دهد و حزب نیز این اطلاعات را با معرفی منبع اطلاعاتی خود به دادستانی می رساند. دادستانی به جز مینو همه را دستگیر می کند. بعد از این ماجرا، مینو به شبکه علنی حزب پیوست و پس از سرکوب حزب به شوروی گریخت.
نفوذ درگروههای مختلف سیاسی:



الف ـ یک زوج در دفتر حزب جمهوری اسلامی و هم چنین در روزنامه آن اشتغال داشتند، البته این افراد نفوذی نوید از تشکیلات مخفی حزب توده بعدها به هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران پیوستند.


ب ـ یک نفر از اعضـای سازمان مخفی حزب در حزب ملت داریوش فروهر نفوذ کرد و در سازمان جوانان آن فعال شده و از مسئولان نشریه سازمان جوانان آنها شد. یک بار گزارشی داد که فروهر با قوم بختیاری تماس برقرار کرده که شورش برپا کنند. کیانوری با اتکاء به اطلاعات آن فرد، اطلاعات کاملی از سازمان، تشکیلات روابط و افراد و کارهای در پیش و برنامه های تماس با بختیاری ها را در اختیار دادستانی می گذارد. این قضیه دستگیری فروهر را در سال۶۰ بدنبال داشت. حزب نیز منبع اطلاعات خود را به شبکه علنی انتقال داد.


ج ـ در تهران فردی از اعضاء سازمان مخفی حزب در جبهه دمکراتیک متین دفتری و لاهیجی نفوذ کرد، همچنین با شکرالله پاکنژاد همکاری داشت که اطلاعات را به حزب می رساند.


د ـ در سال ۵۸ از اعضای سازمان مخفی، موفق به نفوذ در حزب ایران شدند. عنصر نفوذی حزب با جانشین بخیتار به نام ابوالقاسم خادم ارتباط داشت. این گروه عملیات تروریستی داشت که حزب اطلاعات واصله را به دادستانی میداد.


هـ ـ سازمان مخفی حزب توده در سال ۵۹ ـ ۵۸ در شاخه مشهد حزب رنجبران نفوذ کرد و در سال ۶۱ مجموعه اطلاعات و همچنین اطلاعات چارت تشکیلاتی این سازمان به دستورحزب در اختیار سپاه قرارگرفت.


و ـ تعدادی از سازمان مخفی نوید در اتحادیه کمونیستها که در جریان آمل شرکت داشت، در نیمه دوم۶۰ اطلاعاتی از تشکیلات در ارتباط با تسرف شهر آمل در اختیار کیانوری قرار داد و حزب نیز این اطلاعات را به دادستانی تحویل داد و سپاه در کمینی که در جنگل گذاشته بود، گروه هزارنفری را به اسارت گرفته و بعد از تحویل دادن اعضای نفوذی نوید بقیه را در همان جنگل تیرباران کردند و این افراد نفوذی با کمک حزب توده به خارج از کشور فرستاده شدند.


ز ـ در سال ۵۸ سعید آذرنگ در رهبری یکی از دسته های سازمان چریکهای فدائی خلق قبل از انشعاب نفوذ کرد و بحث های درون رهبری سازمان را به حزب می رساند، در بهمن ۵۸ سازمان چریکهای فدائی پلنوم مخفی برگزار کردند که کادرهای بالا در آن شرکت داشتند، سعید آذرنگ موفق شد که کلیه اسناد پلنوم و گفت و گوها را به کیانوری تحویل دهد، کیانوری نیز سازمان مخفی را مسئول چاپ آن نمود، کار چاپ در یک چاپحانه که کتابها و نشریات حزب توده را چاپ می کرد داده شد. یکی از هواداران چریکها در آن چاپخانه کار می کرد و موضوع را برای سازمان چریکهای فدائی گزارش می کند، دو نفر از حزب برای دریافت جزوات مراجعه می کنند، در هنگام تحویل جزوات چاپ شده سازمان چریکها که از قبل در آن جا حضور یافته بودند، یکی از مراجعه کنندگان را می ربایند پس از ۳ روز شکنجه او را آزاد می کنند. اما همان لحظه یکی دیگر از مراجعه کنندگان به چاپخانه مراجعه می کند و جزوات را دریافت می کند، پخش جزوات باعث اغتشاش و درگیری درسازمان چریکها و از عوامل مهم در انشعاب این سازمان شد. مدتی بعد از این جریان کمیته ای که سعید آذرنگ عضو آن بود تصمیم می گیرد به حزب بپیوندد. سعید به دستور حزب نقش بازی می کند و می گوید: من به حزب گرایش ندارم و از این گروه جدا می شود.


ر ـ سال ۵۸ فردی از سازمان مخفی، موفق به نفوذ در سازمان مجاهدین خلق می شود، ولی موفق به کسب اطلاعات و انجام حرکتی نشد. سال۶۰ که سازمان مجاهدین به فاز نظامی وارد شد، افرادی از مجاهدین توسط شبکه های علنی و مخفی حزب شناسائی شدند، آن دسته از مجاهدین که احتمال شرکت در خانه های تیمی را داشته یا اسلحه حمل می نمودند را به حزب معرفی می کردند، خانه های تیمی را شناسائی می کردند، نفوذی ها ازشبکه مخفی حزب سئوال می کردند که چه بایدکرد؟ اطلاعات مجاهدین اطلاعات روز میباشد، اگر دیر استفاده شود، می سوزد، آیا باید اطلاعات را به جمهوری اسلامی داد یا نه؟ در این رابطه کیانوری به پرتوی و سازمان مخفی رهنمود می داد که این اطلاعات را فقط باید به حزب بدهند، زیرا سیاست حزب فعلأ این نیست که به حاکمت اطلاعات مربوط به مجاهدین را بدهند.


ت ـ در مورد سازمان پیکار برخلاف سازمان مجاهدین عمل کردند.


ی ـ در مورد اکثریت فدائیان خلق هیچ احتیاجی به نفوذی نبود، لازم به توضیح است که رهبری این جریان و به ویژه فرخ نگهدار اشتیاق پیوستن به حزب را داشتند، ولی کیانوری اعتقاد داشت که احتمال یورش به حزب به بهانه ارتباطات جاسوسی وجود دارد، ولی احتمال تحمل اکثریت برای مدت زمان بیشتر از جــانب حاکمیت وجود دارد، به این دلیل اگر ادغام و پیوند تشکیلاتی صورت نگیرد منطقی تراست. ولی حلسات هیئت سیاسی اکثریت با جضور عده ای از دبیران خزب برگزار می شد. افرادی از حزب در جلسات کمیته های ایالتی و کمیته های بخش ها و شهرستانهای سازمان فدائیان برای رهنمود به آنها، انتقال ساختار چریکی به ساختارحزبی و منطبق با حزب شرکت می کردند، نمایندگان حزب در کمیته ها و جلسات رهبری چریکها رهنمود می دادند و در واقع حزب سازمان را اداره می کرد. از جانب حزب بهرام دانش عضو کمیته مرکزی حزب هفته ای یک بار در جلسات تحریریه بولتن داخلی سازمان اکثریت شرکت می کرد و رهنمودهای لازم می داد. سال ۶۱ رهبران اکثریت در یکی از جلسات مشترک با رهبری حزب از جوانشیر سئوال می کنند که حزب در مورد اعضای ارتش و نظامی ها چه خط مشی ای دارد، جوانشیر عنوان می کند که ما عضو نظامی نداریم، به این ترتیب سازمان اکثریت نیز ارتباط خود را بـا اعضاء و هواداران نظامی خود قطع می کند. اما وقتی جوانشیر مسئله را با کیانوری مطرح می کند، کیانوری نظر دیگری می دهد، حزب به اکثریت اطلاع می دهد که اعضای نظامی خود را به حزب تحویل دهند، پرتوی از طریق جوانشیر با یکی از اعضای دبیران اکثریت با نام مستعار حسن آشنا می شود. در این رابطه، سازمان مخفی حزب، افراد نظامی عضو سازمان اکثریت را تحویل می گرفت، بعدها سازمان مخفی حزب با اکثریت در مورد ایجاد یک چاپخانه بزرگ مخفی با پول و امکانات اکثریت ولی درخدمت مشترک برنامه ریزی می کردند، پرتوی از نیمه دوم ۶۱ با حسن ارتباط برقرار می کند، حسن پس از دستگیری رهبری حزب به خارج می رود و حتی پس از دستگیری کیانوری این رابطه وجود داشت و بتدریج از نیمه ۶۱ تا زمان دستگیری کیانوری و ضربه اول۲۴ نفربه سازمان نظامی حزب معرفی شدند و از سوی سازمان اکثریت پارول تماس با این افراد به حزب داده می شد، اما حزب با آنها تماس نگرفت، چرا که قرار بر آن شد که به این افردا گفته نشود که ارتباط با حزب برقرارشده است و قرار گذاشتند که کادر مسئول اعضای نظامی اکثریت نیز از اکثریت تأمین شود و این مسئولین تحت مسئولیت کادر سازمان نظامی حزب قرارگیرند، اما به این دلیل که سازمان اکثریت موفق نشد، کادر مناسب کار مخفی با نظامیان که شناخته شده نباشند، به حزب معرفی کند و تنها یک نفر از کادرهای اکثریت در این مورد به حزب معرفی شد و با پارول های مربوط به تماس این افسران در اختیارحزب بود، ولی بنا به تصمیم بعدی قرارشد اکثریت کادر رابط معرفی کند، با آن افراد از جانب حزب تماس گرفته نشد و فقط پارولها در اختیار جهانگیری قرارداشت، لازم به توضیح است که۲۰ نفر از نظامیان عضو اکثریت در جریان دستگیری حزب دستگیرشدند، ولی در دادگاه دیگری جدا از نظامیان جزب محاکمه شدند و هیچ کدام اعدام نشدند و به حبس های کوتاه مدت محکوم شدند، چاپخانه نیز دایر نشد، پس از ضربه اول، ارتباط رسمی میان دو سازمان به دستور جوانشیر، توسط رحمان هاتفی و حسن انجام می گرفت، پرتوی به محافظت بقیه رهبران حزبی و اداره سازمان مخفی می پرداخت.


بیژن کبیری، سرهنگ کلاه سبز بود، در انقلاب پادگان کلاه سبزها را تحویل طرفداران امام خمینی داده بود و معاون فرمانده تیپ نوهه، کلاه سبزها شده بود، پدر او در گذشته مسئول سازمان حزب در زنجان بود و عمویش از فرماندهان ارتش فرقه دمکرات آذربایجان بود که پس از شکست آن فرقه اعدام شده بود و خود او هوادارحزب بود، بعدها به حزب و سازمان مخفی پیوست. برادر او نیز در شبکه علنی حزب فعال بود که او نیز به سـازمان مخفی منتقل و مسئول سازمان مخفی و در این شبکه ها با موقعیت خطرناکی رو برو بود. حزب نمی خواست کبیری که منبع اطلاعات مهمی بود، شناسائی شود، همچنین در مورد همه نفوذی ها نظامی حزب اعتقاد داشت که این افراد و از جمله کبیری مستقیمأ به ری شهری رئیس دادگاه ارتش مراجعه کنند و هم او را درجریان بگذارند و هم موقعیت خود را نزد ری شهری بهتر سازند، چرا که ری شهری شخص نیرومندی است. همچنین قرار شد که در صورت آغاز سرکوب و دستگیری این شبکه های برانداز، کبیری به بهانه ای از آنها کنار گذاشته شود، تا عدم دستگیری او توجیه شود کبیری تعداد زیادی از شبکه های نظامی مخالف و برانداز جمهوری اسلامی را لو داد. پس از سرکوب سه گروه از این شبکه ها، دیگر صلاح نبود که کبیری آزادانه سرکار سابقش برود، زیرا شک همه را برمی انگیخت، باید خود را به عنوان شخصی که تحت تعقیب حکومت است و زندگی مخفی دارد، نشان می داد. او موضوع را با ری شهری در میان گذاشت. به این خاطر ری شهری از ستاد ارتش خواست که کبیری را محرمانه به عنوان مأموریت به دادگاه ارتش بفرستند، ولی از نظر ظاهر وانمود کنند که کبیری متواری شده است. بنابراین کبیری در محل کار حاضر نشد، فقط با ری شهری تماس می گرفت، شناسنامه جعلی و حساب بانکی جعلی به نام او آماده کردند، ماشین و خانه در اختیارش گذاشتند و با همسر و فرزندش به زندگی مخفی پرداخت، در ارتش هم شایع بود که موفق به فرار شده، در نتیجه اعتماد گروههای سلطنت طلب به او بیشترشد.


کبیری شخصی را در ایلام می شناخت که در کار قاچاق فراریها بود که از طریق این فرد به جریانی آشنا گشت و پی برد که سر نخ این جریان به قطب زاده وصل است، سرانجام با قطب زاده ملاقات کرد. قطب زاده در محل سکونت خود و در یکی از کاخهای مصادره ای با گارد مخصوص که همه جا از او محافظت می کردند، دستگاهی به گونه شاهان برای خود ساخته بود. دیدارها ادامه می یابد، معرف کبیری خیلی مورد اعتماد قطب زاده بود. کبیری خود را به عنوان به عنوان یکی از اعضای شورای مرکزی یک سازمان گسترده نظامی که افسران زیادی در اختیار دارد، معرفی می کند، اعتماد قطب زاده جلب می شود، صحبت هائی در ارتباط با کودتا و چگونگی انجام آن صورت می گیرد، قطب زاده خواهان دیدار با مسئول نظامی کبیری می شود، کبیری ماجرا را به مسئول خود در سازمان نظامی یعنی پرتوی می گوید، پیشنهاد پرتوی این است که از عطاریان استفاده کنید و به ری شهری همین پیشنهاد را بدهید و موافقت او را نیز جلب کنند، از سوی دیگر مدتی بود که عطاریان به دستور حزب با ری شهری ارتباط مستقیم و جداگانه برقرارکرده بود، ولی کبیری از این مسئله اطلاع نداشت. به هرحال ماجرا به طورکامل با ری شهری درمیان گذاشته می شود، ری شهری نیز خوشباورانه با این طرح موافقت می کند، کبیری، عطاریان را به عنوان مسئول سازمان خود به قطب زاده معرفی می کند، قطب زاده نیز اعتمـــاد می کند و طرح خود را توضیح می دهد و می گوید که رئیس یکی از ارکان ستاد ارتش رکن ۲ یا ۵ با او ارتباط دارد و آنها به امکانات توپخانه در اطراف تهران و خانه ای در جماران مشرف به خانه خمینی و مجهز هستند و با خارج از کشور ارتباط دارند. با اولاف پالمه تماس گرفته و با شریعتمداری و بازار هم آهنگ هستند. قطب زاده طرح نهائی کودتا را به این شرح ارائه می دهد که جلسات شورای عالی دفاع هرچند وقت یک بار در خانه خمینی برگزار می شود، آنها در همان زمان خانه او را با توپخانه می کوبند و مراکز حساس را تصرف می کنند، شریعمتداری نیز در رادیو و تلویزیون این عملیات را تأیید می کند و کودتا صورت می گیرد. یعنی کودتای واقعی که خمینی و مسئولان کشته می شوند و یک کودتای ظاهری که به هواداری و خونخواهی از امام کودتاچیان را مثلأ سرکوب کرده اند و شریعتمداری به طرفداری از کودتاچیان و قطب زاده از صدا و سیما صحبت می کند و قطب زاده می گفت با آیت الله زنجانی نیز تماس گرفته و او هم تأیید کرده است. داماد شریعتمداری رابط شریعتمداری و قطب زاده بود. کبیری و عطاریان گزارش این عملیات را به ری شهری می دهند و او نیز ماجرا را به خمینی می رساند. خمینی باور نمی کند و می گوید که سند می خواهد، ری شهری به کبیری می گوید، باید حرفهای قطب زاده را ضبط کنید. بار دیگر کبیری و عطاریان با کیف ضبط صوت به منزل قطب زاده می روند و بعد می فهمند که دستگاه خراب بوده وگفته ای را ضبظ نکرده است. مجبور می شوند یک بار دیگر بروند و این بار متن صحبت های خود را با قطب زاده را ضبط می کنند و ری شهری نوار را به خمینی تحویل می دهد. او نیز حاج احمد را پیش بعضی از آیت الله به جزء شریعتمداری که با این جریان تماس داشتند می فرستند و می گوید که خود راکنار بکشید. قطب زاده در سه مرحله سه وجه ۵۰۰ هزار تومان به کبیری و عطاریان می دهد و آنها این مبالغ را به ری شهری می دهند، قطب زاده از آنها خواسته بود که در جنوب یکی از بنادر را شناسائی کنند که برای آنها از خارج اسلحه بفرستند و بلافاصله امکاناتی از سوی ری شهری در اختیار کبیری و ری شهری گذاشته می شود، در لحظه قطعی تصمیم حکومت به سرکوب گرفته می شود، همه را دستگیر می کنند و از جمله قطب زاده و داماد شریعتمداری را، داماد شریعتمداری به شرط مصاحبه تلویزیونی آزاد می شود. ابتدا قطب زاده منکر مسئله می شود، چند نفر از افراد نظامی که با قطب زاده مستقیمأ رابطه داشتند، دستگیر می شوند و از طرفی به او می گویند که بخش دیگر کبیری و عطاریان را هم گرفته اند، قطب زاده باز هم انکار می کند، به دستور ری شهری کبیری را به عنوان زندانی با قطب زاده روبرو می کند، قطب زاده مجبور به اعتراف می شود، بعد از این جریان دوباره کبیری مخفی می شود، بعد از آن ری شهری سه میلیون تومان سرمایه با یک گاوداری را به کبیری می سپارد تا بیکار نباشد.


بعد از جریان قطب زاده ری شهری کبیری را به اطلاعات سپاه معرفی می کند. سپاه شخصی را به او معرفی می کند که سر نخ یک جریانی است که باید در آن نفوذ شود، انتخاب کبیری به این خاطر بود که او با شخص مورد نظر سپاه آشنائی داشته است. کبیری برنــامه ریزی می کند که تصادفأ با او ملاقات می کند و رابطه برقرار می شود که در نهایت به لو رفتن این شبکه نیز منجر می شود.


در مرداد ۵۹ کیانوری در جلسه مشترک خود با هاتفی، پرتوی و خدائی مطرح می کند که یک جریان براندازی و بمب گذاری را شناسائی کرده و تاکنون هر اطلاعاتی از آنها به دادستانی داده است، نتوانسته اند، درست برخورد کنند، حتی چند نفر را دستگیر کرده اند، ولی موفق نشده اند تا ریشه جریان را پیگیری کنند، آنها به کارشان ادامه می دهند و می گوید که اکنون شخصی ساواکی که با شبکه براندازی وابسته به خارج رابطه دارد، شناسائی شده که قرار در نماز جمعه بمب گذاری کنند و قدوسی نیز موافقت کرده و از این رو قرار شده پرتوی مسئله را سازماندهی کند، که این شخص را دستگیرکرده و در بازجوئی آن با دادستانی مشارکت داشته باشند و قرار این شـد که سازمان مخفی حزب به اتفاق دادستانی این شخص را دستگیر کند، ولی به تنهائی بازجوئی از او انجام دهد.


شخص کیانوری یک باغ را به عنوان محل حبس و بازجوئی انتخاب کرد، همان شب منزل آن شخص را تحت نظر قرار داد که این فرد ساواکی و بمب گذار فرار نکنند، صبح روز بعد کیانوری تلفنی با پرتوی قرار می گذارد، روز بعد پرتوی سوار بر ماشین و همچنین همراه با افرادی مسلح از سازمان مخفی سر ملاقات کیانوری حاضر می شوند و کیانوری آنها را مستقیمأ به محل دادستانی می برد، در آن جا کیانوری ماشین دادستانی را سوار می شود و پرتوی و دیگران با ماشین متعلق به سازمان مخفی به دنبال آنها در مقابل درب خانه ساواکی مورد نظر کیانوری و نماینده دادستانی و پاسداران، هم چنین پرتوی و دوستانش بدنبال آنها پیاده می شوند، کیانوری محل را نشان می دهد، پس از بازرسی محل و انبار آن فرد را در ماشین دادستانی می گذارند، چند ماشین دادستانی و هم چنین سازمان مخفی حزب می روند، وقتی به محل دادستانی می رسند، کیانوری آنها را ترک می کند و پرتوی و دوستاتش را منتظر می گذارند که آن فرد را از دادستانی برای بازجوئی تحویل بگیرند، آنها تا مدت ۲۴ ساعت از او بازجوئی کنند و پس از کسب اطلاعات او را به دادستانی بازگردانند، عصر همان روز فرد ساواکی را تحویل پرتوی می دهند و رسید می گیرند و یک پاسدار را همراه او می فرستند، چون کیانوری مکانی را مشخص نکرده بود، پرتوی از خانه ای که قصد داشتند برای چاپخانه مخفی استفاده کنند، ولی آن محل لو رفته بود و معلوم شده بود که در اختیار حزب بوده است و نیز زیر زمین آن مجهز به آگوستیک بوده، استفاده می کنند.


زندانی را با چشم بند همراه یک پاسدار به آن جامی برند، از ماشین شخصی که صاحب آن مکان بود، استفاده می کنند، سلاح ها درصندوق عقب همان ماشین بود، بازجوئی را در زیرزمین همان خانه شروع می کنند، در همان دقایق اولیه بازجوئی، کمیته محل به آن خانه هجوم می برد، توضیحات افراد را مؤثر نمی بینند و تمام افراد با همان ساواکی به کمیته می برند، در حین بازرسی خانه، پرتوی از فرصت استفاده کرده و به اعضای سازمان مخفی می گوید که نام مستعار بدهند و بگویند از دادستانی مأموریت دارند و سخنی دیگری نگویند، آنها را به کمیته می برند و پس از آن دو روز به اوین منتقل می شوند. در روزنامه ها می نویسند که شبکه مخفی حزب منحله دمکرات را دستگیرکرده و اســامی ۵ نفر با نام های مستعار به عنوان اعضای حزب دموکرات منتشر می کنند. علی کتانی با آن فرد ساواکی حدود یک هفته در یک سلول زندانی می شوند و آن ساواکی که نمی داند که علی کتانی نیز با آن گروه بازجوئی بوده است، دوست و صمیمی می شوند، کتانی اطلاعاتی را از آن فرد می گیرد و سپس طی یک نامه به دادستانی می دهد، این شخص در همان دوران اعدام می شود، از سوئی عموئی مرتیأ برای آزادی افــراد سازمان مخفی به دادستانی می رود، با لاجوردی صحبت می کند، لاجوردی می گوید که این افراد باید محاکمه شوند، چون اعمال غیر قانون انجام داده و اسم مستعار داده اند، پس از دو ماه دستگیری یک نفر از این گروه توسط یک پاسدار زندانبان شناسائی می شود، ولی علیرغم توصیه عموئی باز هم در مقابل عموئی حاضر نمی شود، نام واقعی خود را بگوید و اعلام می کند که باید مسئول خودم بگوید او تنها کسی بودکه نام خودش را تا لحظه آخر نگفته بود و سرانجام با توصیه مسئولش علی کتانی اسمش را می گوید، پس از عکس گرفتن و انگشت نگاری و ثبت مشخصات با گذشت چهار ماه زندان، همه آزاد می شوند از جمله علی کتانی، عباس خرسند و پرتوی، بعدها در دوره بازجوئی های پس از دستگیری سال ۶۲ مشخص می شود که این افراد عضو اداره هفت ساواک و مسئول نصب دستگاه استراق سمع در سفارت شوروی در دوره شاه بوده و از این رو برای کیانوری مهم بود. اصرار زیاد کیانوری برای بازجـوئی حزب از این فرد برای آن بوده که اطلاعات در این رابطه را خود حزب بدست آورد و به شوروی بدهد.


امکانات برای فرار رهبران:


الف ـ امکانات فرار در شبکه مخفی یا نظامی:


۱ ـ یک قایق ماهیگیری در آستارا بود که همافر اخراجی از نیروی هوائی پس از دوران تصفیه آن را به هزینه خود برای حزب تهیه کرده و ظاهرأ به کارماهی گیری مشغول بود. این قایق توان انتقال ۶ نفر را از آستارای ایران به آستارای شوروی داشت. قایقران مذکور از طریق یک واسطه با جهانگیری و کمیته مخفی ـ نظامی مرتبت بود و از اعضای بخش نظامی به شمار می رفت.


۲ ـ یک ماشین بنز سواری توسط فردی از شبکه مخفی بخش غیرنظامی خریداری شده بود و تحت مسئولیت عباس خرسند قرار داشت که حد فاصل اردبیل ـ آستارا و تهران به مسافرکشی مشغول بود و با این برنامه که افراد مورد نظر را از تهران به آستارا و از آنجا به محلی در جاده مرزی آستارا ـ اردبیل منتقل کند و در آن محل، افراد را پیاده می کرد و آنها پس از عبور از رودخانه به پاسگاه مرزی شوروی می رفتند و با پارولی که کیانوری در اختیار آنها گذاشته بود و بامأموران شوروی تماس می گرفتند.


۳ ـ یک دستگاه خودرو وانت در همان مسیر آستارا ـ اردبیل که با همان منظور و تحت مسئولیت عباس خرسند وجود داشت.


۴ ـ دو برادر تحت نظر سازمان مخفی در سرخس یک باب مغازه تعمیر لوازم صوتی دایر کرده بودند که یک موتورسیکلت مناسب برای جاده ها خاکی و کوهستانی و یک خودرو وانت در اختیار داشتند که در مسیر سرخس ـ مشهد در رفت و آمد بودند. اینها تحت مسئولیت علی کتانی آمادگی انتقال افراد رهبری را از مرز سرخس داشتند، سرخس ایران تا مرز سرخس شوروی جاده آسفالته که ماشین بتواند تردد کند نداشت و به این خاطر قرار بود، افراد را با موتورسیکلت مزبور منتقل کنند.


۵ ـ یک کشتی کوچک در جنوب کشور متعلق به نیروز دریائی وجود داشت و این امکان را داشت که عده ای از مرز آبی به یمن جنوبی که در آن شرایط تحت حاکمیت کمونیست ها بود، انتقال دهند، این امکان توسط افرادی مانند ناخدا احمدی ـ حقیقت ... که در یک محفل ۵ نفره نظامی بودند، تأمین شده بود.


۶ ـ در بخش نیروی هوائی یک خلبان هواپیمائی فرندشیپ یک هواپیمای کوچک ۶ تا۱۰ نفره، متعلق به نیروهای هوائی وجود داشت و می توانست برنامه ریزی کرده و با توجیه مأموریت به مشهد برود. آدرس یک فرودگاه متروکه در حوالی مشهد نیز مشخص و پیش بینی شده بود. در ضمن خلبان و هواپیما توانائی پرواز در ارتفاع کم را برای فرار از صفحه رادارها داشتند. برنامه ریزی و مأموریت این هواپیما ها انتقال تعدادی از رهبران به افغانستان بود.


ب ـ امکانات فرار در شبکه علنی:


۷ ـ فروغیان گذشته از کا گ ب با مأمورین افغانی ارتباط داشت و مسئول ارتباط کمیته مرکزی با سازمان (خراسان کمیته ایالتی استان خراسان) بود و مسئولیت کمیته ایالتی خراسان به عهده باغیان بود. فروغیان امکانات و ارتباطی خاص خود را داشت، از جمله شرکت ساختمانی در بایباد تأسیس کرد که تحت پوشش آن امکان خروج رهبری حزب از مرز افغانستان را سازماندهی کرده بود.


۸ ـ فروغیان گذشته از مرز افغانستان در منطقه ترکمن صحرا کانالهائی مطمئن برای انتقال رهبری به آن سوی مرز تهیه دیده بود، بطوریکه چند روز قبل از ضربه اول به حزب خود فروغیان به همراه دختر جوانشیر و هم چنین خواهرزاده عموئی از همین مسیر به خارج از کشور فرار کردند.


ج ـ اطلاع رهبری ازکلیه امکانات فرار:


رهبری حزب توده از امکانات متنوع فرار اطلاع داشتند، بدین ترتیب که گذشته از امکانات علنی، از امکانات فرار شبکه مخفی و نظامی، کیانوری، جوانشیر، حجری، شلتوکی، پرتوی و تا حدی حسین قلمبر در جزئیات با خبر بودند. در اواخر سال ۶۰ رهبری حزب تصمیم گرفت که مجموعه امکانات فرار شبکه علنی و غیر علنی در اختیار یک کمیته قرار بگیرد تا بهتر بتواند وظیفه اختفای افراد رهبری و خروج آنها از کشور در مواقع ضروری را سازماندهی نماید، از این رو جلسه هماهنگی امکانات با حضور عباس حجری، رضا شلتوکی، مهدی پرتوی وگاهی اوقات با حسین قلمبر تشکیل می شد. همچنین به دلیل آنکه انتقال امکانات باعث شناسائی می شد، تصمیم گرفتند که کلیه امکانات موجود شبکه های علنی تحت مسئولیت قلمبر، شلتوکی و حجری سازماندهی شود و امکانات موجود در شبکه های مخفی هم دراختیارخود آن سازمان باقی بماند. در عین حال قرارشد، امکاناتی که برای اختفای افراد هیئت سیاسی در مواقع ضروری ایجاد شده است، از جمله خانه های امن و زوجی که در هر یک از این خانه ها زندگی می کردند، به خود افراد هیئت سیاسی معرفی شوند. بطور مثال حجری، شلتوکی، باقرزاده، نیک آئین و جودت برای شناسائی خانه ها به آنجا برده شدند. از جمله وظایف این کمیته، انتقال اعضای کمیته مرکزی در صورت هشدارهای متفاوت به خانه ای امن موجود در شبکه علنی یا مخفی بود. در صورت اعلام خطر زرد و قرمز، افراد کمیته مرکزی به خانه های امن در شبکه علنی که برای مخفی شدن تهیه شده بود، برده می شدند و درصورت خطر شدید ترو همچنین آماده شدن برای خروج از کشور به خانه های موجود در شبکه مخفی منتقل می شدند. اما اعضای هیئت سیاسی در صورت اعلام خطر زرد، به خانه های امن در شبکه علنی و درصورت اعلام خطر قرمز، به خانه های امن موجود در شبکه مخفی برده می شدند. امکانات موجود در شبکه علنی برای مخفی شدن و فرار اعضای رهبری حزب تحت مسئولیت حسین قلمبر با نظارت کامل شلتوکی و حجری بود و امکانات موجود در شبکه مخفی تحت مسئولیت پرتوی قرار داشت. تصمیم را جع به تشکیل کمیته برای بسیج و سازمان دادن این امکانات با مسئولیت جلسه سه نفره شلتوکی، حجری و پرتوی توسط هیئت سیاسی حزب ایجادشده بود.


* ـ هزینه های مختلف از جمله پول تهیه خانه و ماشین را حزب تهیه می کرد و مسئولیت امور مالی را اسماعیل ذوالقدر به عهده داشت.


تعداد ۱۲ خانه برای انجام عملیات اختفاء و مهاجرت رهبری با شرایط کاملأ مناسب مهیا بود و تعداد زیادی خانه دیگر که شرایط کاملأ مناسب نداشت ولی می توانست در شرایط اضطراری مورد استفاده قرار گیرد، آماده شده بود. مسئله قابل ذکر در این مورد محدودیت هائی بود که از لحاظ انتخاب زوج برای توجیه استقرار و اسکان هر یک از خانه ها وجود داشت، چرا که برخی از افراد شبکه مخفی با همسری عادی و غیر حزبی وکاملأ غیر سیاسی ازدواج کرده بودند که توجیه آنها در شرایط فرار مشکل می نمود.


چگونگی دستگیری رهبران حزب:


در این جا ضروری است که اشاره شود، برخی افراد چگونگی دستگیری رهبری حزب توده ایران در سال ۶۱ را عمدتأ در ارتباط با فرار دیپلمات روسی ولادیمیرکوزتیکچین به انگلستان می دانند، از جمله معتقدند که کوزتیکچین از ارتباط برخی اعضای حزب با مأموری کا گ ب و سفارت شوروی مطلع بوده و پس از فرار به لندن لیست ۲۰۰ نفری از اعضای حزب توده را در اختیار ام آی ۶ انگلیس قرار می دهد. سازمان جاسوسی این کشور از طریق سازمان اطلاعات پاکستان و گروههای مجاهدین افغانی آن را بواسطه عسکراولادی به خمینی، وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه تحویل میدهند. اما با اندک بررسی و تحقیق در چند و چون وضعیت تشکیلاتی حزب و واقعیات عمل کرد رهبری حزب مشخص می شود که توجیه شکست حزب و ربط آن صرفأ به ولادیمیرکوزیتکچین بی اساس است، زیرا اولأ مأمورین شوروی پس از فرار کوزیتکچین به لندن به رابطین خود با حزب یعنی آذرنگ و جهانگیری می گویند که کوزیتکچین فقط با کیانوری تماس داشته، در نتیجه به برادر بزرگتر یعنی کیانوری و فروغیان بگوئید از کشورخارج شوند، از طرفی مأمور و رابط شوروی حتی پس از گم شدن کوزیتکچین به پرتوی و آذرنگ می گوید که نگران نباشید، چرا که ارتباطات ما با شما ربطی به کوزیتکچین یا سفارت نداشته و ندارد و من مستقیمأ با مسکو ارتباط دارم و حتی ملاقات هایم را با مسکو هماهنگ می کنم و سپس می آیم و به هیچ وجه به سفارت گزارش نداده و نمی دهم.


ثانیأ کوزیتکچین در اواسط سال ۶۰ ناپدید شده و کیانوری تنها در اوایل ۵۸ ارتباط مستقیم با مأموران سفارت داشته است.


ثالثأ کانالهای ارسال اخبار اطلاعاتی ـ نظامی، کانال خاصی از سوی پرتوی و سازمان مخفی بود ولی کانال ارسال اخبار غیرنظامی از سوی گالیگ و از طریق یک شرکت تجاری بود که اصلأ در محدوده اطلاعاتی کوزبتکچین نبوده و نمی توانسته باشد.


بنابراین در واقع منبع اطلاعات حاکمیت اطلاعات سپاه، کوزیتکچین و گزارش او به ام آی ۶ نبوده است، تنها آگاهی کوزیتکچین اطلاع از ارتباط و تماس کیانوری با سفارت شوروی بود و اگر اطلاعاتی داشته، محدود به روابط حزب با شوروی به شکل کلی بود. کتاب خاطرات کوزیتکچین به فارسی ترجمه و چاپ شده و در آن می توان محدوده اطلاعات او را در مورد ارتباط حزب توده با شوروی یافت.


از سوی دیگر جمهوری اسلامی نیز در رهبری حزب هیچ گونه نفوذی نداشته است، برخی رهبران حزب در زندان از جمله رصدی و حاتمی به کیانوری مشکوک بودند که او جاسوس دو جانبه انگلیس و شوروی است و می گفتند کیانوری می توانسته فرار کند و دیگران را نیز خارج کند و در واقع فقط شوروی و کیانوری همواره اطلاع داشتند که حزب و رهبران آن سرکوب و دستگیرخواهند شد و هیئت دبیران تصویب کرد که فقط جوانشیر و عموئی در ایران بمانند و بقیه به خارج بروند. اما کیانوری به دلیل وابستگی به انگلستان و خدمت کردن به آن در جلوگیری از ضربه زدن به حزب اقدامی انجام نداده و تصمیمات هیئت دبیران را اجراء نکرده است. اما واقعیت آن است که کیانوری ضربـه و سرکوب را ناشی از سیاست جناح راست حاکمیت می دانست و به طورکلی عقیده نداشت که سیاست اختفاء و مخفی شدن دواطلبانه خود و رهبری حزب را در پیش گیرد و بر این عقیده بود که باید تلاش کرد تا آخرین لحظه با خط مشی فعالیت رسمأ علنی و قانونی، حیات جزب را تداوم بخشد و نمی خواست با خط مشی غیر علنی کردن حزب؛ در واقع ترس از مرگ خود کشی کند و بهانه سرکوب کلیت و بدنه حزب را به حاکمیت بدهد. از سوی دیگر با خروج کیانوری از کشور عملأ و رسمأ رهبری واقعی حزب به دیگری واگذارمی شد و به معنی مخفی و غیرعلنی شدن حزب بود و علاوه بر آن، این تصمیم با توجه به شرایط و روحیه اعضای رهبری حزب غیر منطقی و غیر قابل اجراء بود. اگر کیانوری و رفقایش مخفیانه خارج می شدند و اعلام نمی شد که درخارج از کشور به سرمی برند، می باید به هر جای دنیا که می رفتند به زندگی مخفی و زیرزمینی می پرداختند و در مقابل رهبری جدید حزب که وظیفه تداوم خط مشی قانونی و علنی را داشت می باید با معرفی خود در ایران فعالیت می کردند. نتیجتأ افرادی که به خارج منتقل می شدند، تاج و تخت رهبری را از دست می دادند، در صورتیکه این امر با روحیه کیانوری و حتی دیگر رهبران جزب منطبق نبود و روحیه قدرت طلبی اجازه این کار را نمی داد. در عین حال کیانوری واقعأ از عمق اطلاعات حکومت از روابط حزب با مقامات امنیتی شوروی اطلاعی نداشت و تصور می کرد که با وجود نفوذی شوروی در رکن۲ ارتش و اطلاعات نخست وزیری می تواند از سرکوب حزب به موقع مطلع شود و از عمل کرد مستقل اطلاعات سپاه آگاهی نداشتند. از سوی دیگر، افراد رهبری حزب از مهاجرت به خارج اظهار نارضایتی می کردند. آنها از دوران طولانی مهاجرت می ترسیدند و چون تجربه گذشته آنها بسیارتلخ بود، نمی خواستند بار دیگر به خارج بروند. واقعیت آن است که قبل از قیام ۵۷ سالهای زیادی که این افراد در مهاجرت بودند، همواره در معرض برخوردهای تحقیرآمیز مقامات سیاسی و امنیتی شورویها قرارداشتند. هیچ گونه استقلالی در زندگی شخصی و سیاسی و ملی نداشتند، با آنها به مثابه مأمورین دون پایه برخورد می شد، ولی با حضور در ایـران هواداران قابل توجه از اقشار و طبقات گوناگون کشور خود را به دنبال داشتند که شخصیت لگدمال شده را به آنها باز می گرداند و از این رو حاضر نبودند دوباره به گوشه لایپزیک یا مسکو بازگردند، تا به آنها امر و نهی شود تا شاید پس از سالها گوشه نشینی و در زمانی دیگر با ۴۰ یا ۵۰ نفر دوباره به ایران بازگردند، البته افرادی مانند غلام یحیی دانشیان بودند که به یاری فرقه دمکرات آذربایجان به ایران نیامدند و از سرکردگان جاسوسان شوروی در حزب توده ایران بودند و نیز افرادی مانند فروغیان بودند که در رده غلام یحیی قرار داشته که اگر به ایران هم آمدند نه به عنوان کار حزبی بلکه مستقیمأ و عملأ به عنوان مأمور کا گ ب آمده بودند و مأموریت سازماندهی شبکه های جاسوسی را به عهده داشتند و در مقابل اشخاصی همچون قائم پناه و کیهان و احتمالأ رصدی احساس بدی نسبت به کا گ ب در خود داشتند، چرا که با برگشت به شوروی روابط و مناسبات حقارت باری بر آنان مسلط می شد، به همین خاطر نسبت به فرار موضع مثبتی اتخاذ نکردند، علاوه بر همه اینها، هر شخصی که اندکی با روحیات و تمایلات کیانوری آشنا بوده، و از عشق وافر به شوروی و تعهد مسئولانه او در همکاری همه جانبه با شوروی آگاه بود، هیچ وقت اتهام وابستگی او به انگلستان را تکرار نمی کرد. بدیهی است که اطلاعات کوزیتکچین و نیز ارگانهای امنیتی و جاسوسی آمریکا بویژه انگلستان و امریکا در اختیارجمهوری اسلامی قرارگرفته بود، نقش مهمی در سرکوب حزب ایفاء کرد، اما واقعیت آن است که اطلاعات اصلی و تعیین کننده از عملکردهای حزب عمدتأ به واسطه تعقیب و مراقبت رهبران حزب و با تکیه بربی توجهی ها و زیاده طلبی های مأموران امنیتی شوروی، عمل کرد ناشیانه رهبری حزب سیاستهای سازمانی نادرست حاکم برتشکیلات مخفی و نظامی، ماجراجوئی در نگه داری اسلحه، سیاستهای نادرست حزب در عدم تلفیق کار مخفی و علنی، عدم انسجام فکری و سیاسی و سازمانی رهبری حزب در چگونگی فعالیت قانونی و علنی حزب و نیز ضعف های رهبران حزب در دوران بازجوئی و اعترافات سنگین و زیاد آنها ... در اختیار ارگانهای امنیتی و اطلاعاتی جکومت قرارگرفت.


سپاه اطلاعات افراد مربوط به حزب را از طرق مختلف کسب کرده بود، سپاه توانسته بود با تعقیب و مراقبت شخص کیانوری و نیز از طریق بازجوئی های افراد دستگیرشده در جریان ضربه اول بهمن ۶۱ به حزب، به اطلاعات زیادی دست یابد و برای همین هم در اولین اطلاعیه ها، اتهام حزب را جاسوسی اعلام کرده بودند، در طول ضربه اول تا ضربه دوم به حزب در اردیبهشت۶۲ هوشنگ اسدی نقش مهمی در ترزیق اطلاعات درست و حتی غلط خطرناکی به سپاه ایفاء کرد. هوشنگ اسدی را به عنوان عضو هیئت تحریریه نامه مردم در ضربه اول دستگیرکرده بودند. در جلسه تحریریه مردم چه در زمان انتشار نامه مردم و چه بولتن تحلیلی هفتگی کیانوری هفته ای یک بار شرکت و مسائل روز را تحلیل می کرد، منوچهر بهزادی عضو هیئت دبیران و مسئول نامه مردم بود، در نتیجه مجموعه اطلاعات هوشنگ اسدی از کیانوری و بهزادی بود، هوشنگ اسدی یک روز پس از دستگیری یعنی در ۱۸ بهمن ۶۱ نامه ای برای مسئولین زندان می نویسد و همراه با اعلام توبه حاضر می شود با آنها همکاری اطلاعاتی کرده و حتی می نویسد که او اصلأ هیچ گاه هوادارحزب توده نبوده است و هم چنین گفت که قبل از انقلاب با ساواک شاه همکاری داشته و به خاطر فشار ساواک به حزب توده وارد شده است، او توضیح می دهدکه در دهه۵۰ ساواک اسدی را به دلیلی بازداشت می کند، او مدتی با ایت الله خامنه ای هم سلول بوده است، در ساواک از او تعهد می گیرند که باید از مخالفا نظام گزارش تهیه کند، پس از آزادی، ساواک با او تماس می گیرد و او که عضو هیئت تحریریه کیهان بوده است، مجبور به همکاری می شود و حتی چند بار به او پول می دهند، در سال ۵۶ که هاتفی با بورس مؤسسه کیهان به لندن می رود، اسدی به دلیلی به اروپا می رود و با هاتفی در انگلیس ارتباط پیدا می کند، هاتفی که اسدی را به عنوان سمپات تلقی میکرده، به اوپیشنهاد همکاری با سازمان نوید را میدهد و اسدی نیز پیشنهاد هاتفی را می پذیرد. اسدی در توبه نامه خود نوشته بود، از آن جا که سال ۵۶ آغاز حرکت های شدید ضد سلطنتی در جامعه بود و برای آنکه بتواند در آینده ارتباط خود را با ساواک توجیه کند، این کار را انجام داده و گفته بود که به هاتفی پاسخ داده و هاتفی ماجرا را به کیانوری منتقل می کند. کیانوری می گوید: که او با همکاری با ساواک تن در دهد و از این تاریخ به بعد، هر گزارش را که به ساواک می داده با نظارت هاتفی تهیه می شده است. در هر صورت اسدی در توبه نامه خود تأکید می کند که او نفوذی حزب توده در ساواک نبوده، بلکه از قبل با ساواک همکاری داشته و در جریان جنبش ضـد سلطنتی در سال ۵۶ حزب را محملی کرده است که کار خود را توجیه کند. او می دانست که در نزد حکومت جمهوری اسلامی ساواکی بودن جرم کمتری از توده ای بودن دارد، بنابراین می گفت که توده ای واقعی نبود و از چاله بیرون آمده و به چاه افتاده است اسدی از همان اوایل دستگیری خود شروع به نامه نویسی و دادن اطلاعات کرده و برای اثبات توبه خود، هر چیزی که شنیده بود و یاحدس میزد، به عنوان یک موضوع جدی مطرح می کند. بطور مثال برای اولین بار نام افضلی را او برای بازجوها مطرح می کند و بدین گونه توضیح می دهد که یک روز وقتی کیانوری در جلسه هیئت تحریریه حضور داشت، تلویزیون مصاحبه ای از افضلی را پخش می کند، اعضای تحریریه می گویند که باید سخنان افضلی را در روزنامه چاپ کنند، کیانوری مخالفت کرده و می گوید، نه به او کاری نداشته باشید. که افضلی باید موقعیت خاصی به سود حزب داشته باشد که کیانوری اجازه چاپ صحبت های او را نداده است تا برای او مسئله ای بوجود نیاید و در نامه خود به بازجویش می نویسد که من فکر می کنم که افضلی عضو حزب است، یا اینکه در اعترافات خود می گوید که من می دانم که سازمان نوید علنی نشده است، زیرا هیچ یک از افرادش در سازمان علنی نیامده اند، مسئول نوید شخصی است بنام خسرو که من فکر می کنم، همان رحمان هاتفی باشد، البته نام رحمان هاتفی را به اشتباه گفته بود، زیرا خسرو نام مستعار مهدی پرتوی بوده است که اسدی او را نمی شناخته است. هوشنگ اسدی کلیه اطلاعات خود در مورد شبکه علنی و نیز تحلیل های خود و تصورات خود ساخته را با آب و تاب زیادی به بازجوها می دهد. این اطلاعات دهی از جانب اسدی در زندان قبل از شروع بازجوئی ها، مبنائی برای آغاز عملیات شکنجه و اعتراف گیری در بازجوئی ها می شود، در ابتدا بازجوها فقط به سراغ کیانوری می روند و تا مدتی از دیگران بازجوئی نمی شود، منأسفانه کیانوری به دلیل داشتن خصوصی یات راحت طلبی، مسئله تغذیه مخصوص وسستی اراده مورد تمسخر تمام بازجوها قرارداشت، هم چنین تنها کسی که امکان هواخوری داشت،کیانوری بود. کیانوری هرگونه اطلاعاتی که راجع به حزب بود، بدون اینکه شکنجه زیاد شود خیلی راحت در اختیار بازجوها قرار می داد، هم چنین در مورد اسلحه مطلبی که گفته بود که با رودست خوردن از بازجوها و در مقابل کسب امتیازی مانند هواخوری در زنـدان اعتراف می کند.


گرچه در مقابل اعتراف به ستاد کودتا مقابله می کند و اعترافی در این زمینه نمی کند. در واقع او اعتراف دروغی نسبت به مسائل جزبی نمی کند و اطلاعات مهم خود نسبت به حزب و امکانات و اقدامات مخفی و علنی آن را به راحتی و بدون شکنجه در اختیار بازجوها قرار می داد. اما راجع به مطالبی که مربوط به رابطه با شوروی بسیار شکنجه شده بود و تاجائی که می تواست مقاومت می کرد و اطلاعات مربوط به شوروی را به سختی و با تحمل شکنجه زیاد ارائه می داد، کتاب من متهم می کنم از فریدون کشاورز نیز سرنخی برای بازجوئی در مورد تاریخ حزب ارائه داده بود و بازجوها از محتویات کتاب برای بازجوئی استفاده می کردند، برخی اطلاعات دیگر مربوط به ارتباط فردی برخی اشخاص با کا گ ب بود که اشخاص دیگر از آن اطلاعی نداشتند، که اعترافی کرده باشند، از جمله این افراد می توان به قائم پناه اشاره کرد، این اشخاص خودش یک نامه می نویسدکه می خواهد اعتراف کند و می خواهد که او را بازجو صدا بزند، در بازجوئی بدون هیچ شکنجه و فشار اقدام به اعترافات جاسوسی می کند. چرا که جانش از تحقیر شوروی ها به لب رسیده بود. حسن قزلچی نیز اعترافاتی دواطلبانه در رابطه با مسائل حزبی کرده بود و اعلام کرد که مسلمان شده است و نامه مفصلی نوشت که قصد دارد مشروع اطلاعات خودرا بگوید. قائم پناه راجع به ارتباط فـردی خود با کا گ ب سخن می گوید و این امر باعث می شود که بازجوها بویژه به کلیه رهبران حزب که در مهاجرت بودند، شک کنند و از این رو بازجوها ازمهاجران و رابطه آنها با کا گ ب سئوال می کنند. برخی از این افراد نداشتند زیر فشار به دروغ به جرم ناکرده اعتراف می کنند مانند بهزادی و زرشناس. عمده ترین فشارهای شکنجه زمانی صورت گرفت که هوشنگ اسدی قضیه کودتا و تشکیل ستاد کودتا را به دروغ مطرح کرد که احتمالأ برای نشان دادن میزان شدید توبه، خوش رقصی و همکاری هرچه بیشتر با بازجوها این کار را کرده بود. اسدی از برخی از تحلیل های حزب و برخی صحبت ها، داستانی از خود ساخت بدین گونه که حزب می خواست کودتا کند تاریخ آن را ۶ فروردین و بعدها در ۱۱ اردیبهشت ماه بیان می کند. به دروغ یک شورای کودتا و یک شورای عملیات معرفی می کند و اعضای کابینه تخلیلی را نیز نوشته بود. حتی سمت ها را در کابینه متناسب با موقعیت ها معرفی می کند. پس از این داستان سرائی های هوشنگ اسدی بازجوها به میزان شدیدی از گذشته، از جمله دست بند قپانی و کابل زدن های شدید را اعمال می کند. اطلاعات سپاه چنین چیزی را باور کرده بود و تصور میکرد که شوروی با ورود نیروها به مرز به این کودتا کمک می کند، در زیر این فشارها کیانوری به هیچ وجه این قضیه ستاد کودتا را تأیید نمی کند ولی ۱۲ نفری از اعضای رهبری حزب به دروغ به انجام کودتا و وجود ستاد کودتا اعتراف می کنند و حتی آنها داستان سرائی هائی را برداستان اسدی اضافه می کنند. آنها نیز به دروغ کابینه ای معرفی می کنند. بدلیل نزدیکی روابط و مناسبا ت و دیدگاه افراد، اعترافات نیز نزدیک به هم بود و بیشترشک اطلاعات سپاه را برانگیخت و در نتیجه ترس آنها را دامن زد. از این رو در اواخر فروردین ۶۲ به سپاه اعلام آماه باش می دهند و می گویند خطر کودتای توده ای وجود دارد. این جریان تا سوم اردیبهشت ماه ۶۲ ادامه داشت تا اینکه اسدی نامه ای می نویسد و می گوید که همه این مطالب مربوط به کودتا و ستاد کودتا را دروغ گفته و از ترس این حرفها را زده است، چیزی که به توهم کودتای توده ای ها در میان بازجـویان دامن زده بود، اطلاعاتی که کیانوری در زیرفشار و در جریان طرح مسئله کودتا بیان کرده بود. بازجوها به کیانوری گفته بودند، در جریان دستگیری فریدون فم تفریشی به هنگام مراجعه به رابط شوروی اش، چند روز قبل از ضربه اول به حزب از او نامه ای به دست آورده اند که کیانوری برای شورویها نوشته بود و کیانوری که رودست خورده بود، به ناچار مفاد نامه را در بازجوئی ها بیان می کند. ماجرای مربوط به این نامه چنین بود که چند هفته قبل از ضربه اول به حزب در بهمن۶۱ شورویها از طریق فروغیان به کیانوری اطلاع می دهندکه بواسطه اصرار جمهوری اسلامی برای ورود به خاک عراق در جنگ، احتمال مداخله امریکا و به ناچار مداخله متقابل شورویها در ایران و در نتیجه بروز جنگ داخلی و تجزیه در کشور ایران وجود دارد و حزب و متحدینش از جمــــــله فدائیان اکثریت باید از هر جهت برای چنین موقعیتی آماده باشند تا در صورت امکان قدرت را به دست بگیرند. شورویها از کیانوری خواسته بودند نیروهای حزب و فدائیان را از جمله در ارتش برآورد و به اطلاع آنها برساند. کیانوری در همین رابطه مسائلی را در هیأت سیاسی مطرح می کند و بحث هائی در می گیرد و سپس نامه ای می نویسد که در آن اطلاعات لازم برای شورویها را ارائه می دهد و این نامه را از طریق فم تفرشی برای رابط شوروی می فرستد. از آنجا که کیانوری با حربه های بازجوها رودست خورده و باورکرده بود که این نام با دستگیری فم تفرشی به دست مأموران اطلاعاتی و بازجوها افتاده است به مفاد آن در چند مرحله و تقریبأ با تفصیل در بازجوئی ها اقرار می کند و بازجوها اعضای زندانی هیأت سیاسی را تحت فشارمی گذارند که تفصیل مذاکرات آخرین جلسات هیأت سیاسی و هیأت دبیران حزب افشاء کنند و افشای تدریجی این مذاکرات نیز به مسأله دام می زند.


پس از ضربه اول به حزب جوانشیر، هاتفی و پرتوی جلسات سازماندهی را هفته ای دو بار برگزار می کردند. طی این جلسات تصمیم گرفته شد که مسئولین ایالتی را به تهران فرا بخوانند و در سطح شهرستانها، مسئولین را با شهرهای دیگر نعویض نماید. علی گلاویژ، ابراهیمی و هادی پرتوی به تهران آمدند، در این مقطع جوانشیر می خواهد به علی خاوری اطلاع داده شود که در خارج از کشورکمیته مرکزی اطلاعیه ای صادر نکند، چرا که تنها هیآت تصمیم گیری در داخل کشور می باشد، دکتر حسین جودت پس از دستگیری هـای ضربه اول در منزل خود ماند و مخفی نشد. طبری، میزانی و ابراهیمی سه عضو هیـــــأت دبیران: پرتوی، هاتفی، جودت، سه عضوهیأت سیــــاسی، بهرام دانش، حاتمی و گلاویژ ازاعضای کمیته مرکــــزی در داخل کشور باقی ماندند. در آن جلسات فقط سه عضوهیآت دبیران و سه عضوهیأت سیاسی که در فوق نام برده شد شرکت جستند. جواد ارتشیار را در شبکه مخفی وارد نکردند و ژیلا سیاسی که در آغاز به شبکه مخفی منتقل شده بود از شبکه مخفی به شبکه علنی منتقل شد و تحت مسئولیت هاتفی قرارگرفت. در جلسات فوق در رابطه با مسائل مختلف تصمیم های جدی اتخاذ شد. ارتباط با شوروی ها بطورکلی قطع شده بود. جوانشیر تأکید داشت باید با آنها ارتباط گرفت و نظر آنها را جویا شدکه چه کاری باید انجام داد، حتی او در جلسات خصوصی به پرتوی یکبار گفت: که شاید بهتر باشد که این سازمان نظامی را تحویل شوروی ها داد، در ضمن جوانشیر اعتقاد داشت که مصوبه رهبری که براساس آن اعضای رهبری حزب باید به خارج می رفتند و اجرا نشده بود، حالا باید اجـرا شود، همچنین عده ای از کادرهای حزبی برای تحصیل حزبی به خارج از کشور بروند. ولی باید اول با شورویها تماس برقرار شود و آنها موافقت کنند. جوانشیر برای اینکار پیشنهاد کرد که ابراهیمی برای تماس با شوروی به خارج برود. تمامی مقدمات کار نیز انجام شد که در روز آخر و زمان رفتن ابراهیمی جوانشیر حرف خود را پس گرفت و گفت ممکن است در آینده بگویند که جوانشیر همه را رد کرد تا خودش در ایران کنترل حزب را به دست بگیرد، از سوئی طبری درخانه ای مخفی شده بود و یک زوج مخفی سارمان به عنوان پوشش در آن جا زندگی می کردند این زوج به سعید آذرنگ و پرتوی گفته بودند که طبری همه ما را دیوانه کرده است زیرا طبری همیشه می گوید دنیا صفحه شطرنج است و دو قطب شوروی و امریکا دو طرف صفحه شطرنج نشسته اند و صفحه دنیا را آرایش می دهند. صفجه سیاست جهان و همه چیز و رقابت و تنازع و سازش این دو قدرت حل می شود. دهه هفتاد پیشرویهای سوسیالیستی و دهه هشتاد حرکت و هجوم متقابل نیروهای کشورهای استعمارگر و متعاقب آن باید هجوم سوسیالیسم شکل بگیرد و شورویها خود را آماده هجوم می کنند، ولی در حال حاضر عقب نشینی تاکتیکی کردند و این گردش به راست در حکومت ایران، جزئی از عقب نشینی تاکتیک است، زیرا رژیم ایران به شوروی وابسته است. امام خمینی از طریق سوریه یا الجزایر با شورویها ارتباط دارد و به امام خمینی می گویند چه بکند. این گرایش به راست در عرصه اقتصادی ایران شبیه همان طرح"نپ" است. جریان حمله امریکائی ها در طبس نیز توسط شوروی ها سرکوب شد. پس هر چه زودتر با شوروی تماس بگیریم و کسب تکلیف کنیم، ما قطب نمای خود را با کیانوری که با شوروی ارتباط داشت از دست داده ایم و گیج شده ایم و فعلأ نباید سیاست خود را نسبت به حکومت عوض کنیم، در جلسه هیئت سیاسی در نوروز ۶۲ از اطلاعیه های دادستانی و اضافه شدن اتهامات در این اطلاعیه قاعدتأ باید این برداشت به وجود می آید که تحت فشار بازجوئی ها اعتراقاتی صورت گرفته و مسائل جدیدی لو رفته باشد. اما این واقعیت بیشتر توطئه دادستانی قلمداد می شد. از سوئی دیگر سعی می کردند، رد و اثر کیانوری را پاک کنند، باید تمام تشکیلات حزب را به خارج می فرستادند، ولی در هر صورت هیچ کس تصور اینکه کیانوری در بازجوئی ضعف نشان دهد را رد نمی کرد. جودت اعتقاد داشت که باید پیشنهاد دادستانی مبنی بر این که اگر حزب رهبریت جدید را معرفی و مطرح کند، می تواند دوباره فعالیت کند. همگی اعضاء در جلسه هیئت سیاسی این پیشنهاد را رد کردند، در این جلسه طبری می خواست همان تحلیل صفحه شطرنج جهانی و نقش شوروری را مطرح کند که جوانشیر حرف او را قطع کرد و گفت ما که از مسائل خبر نداریم، هاتفی و پـرتوی تحلیل کردند که گردش به راست کاملآ جدی است و سیاست ما نباید سیاست گذشته باشد و دیگر نباید دفاع از خط امام و تقویت آن را تبلیغ کنیم، بلکه باید مستقیمأ در جهت بسیج مردم عمل کنیم. جوانشیر با این خط مشی و افراد در آن مخالف بود و می گفت، نباید تصورکرد که ما شرایط فوریه و اکتبر را می گذرانیم اشاره به دو مرحله انقلاب روسیه، طبری پیشنهاد داد که هیئت اجرائیه ای از پرتوی، هاتفی و جوانشیر تشکیل شود که مسئولیت هــا را به آن تفویض کنند، ولی جوانشیر گفت هیئت اجرائیه تشکیل می دهیم، ولی مسئولیت تفویض نمی کنیم. جوانشیر آرزو می کرد که شاید جمهوری اسلامی رهبران حزب را در رابطه خاصی با شوروی معامله و در مرز تحویل دهد.


از سوی دیگر در جریان بازجوئی ها اسامی کبیری و عطاریان لو رفته و از این رو اطلاعات سپاه اطلاعات غلط و گمراه کننده در اختیار کبیری می گذاشتد، در عین حال بخش اطلاعات سپاه می دانست که در یک سری از نهادهای اطلاعاتی مانند اطلاعات نخست وزیری عوامل نفوذی وجود دارد، بنابراین از آنها اطلاعات می گرفتند، ولی به آنها اطلاعات نمی دادند. کبیری با شعبه مربوط به نیروهای سلطنت طلب در اطلاعات سپاه ارتباط داشت. در فروردین ۶۲ اسامی افرادی از سازمان نظامی توسط بازجوها شناسائی شده بود، از سوی شعبه مربوط به حزب اطلاعات غیر واقعی را به شعبه سلطنت طلب و سپس به کبیری می دادند، بطور مثال اطلاع داده بودند که کیانوری قهرمانانه مقاومت میکند و گفته است که حاضر نیستیم به شما بازجــوئی پس بدهیم و باید در دادگاه علنی محاکمه شویم و یا می گفتند که بازجوها می ترسند که به تنهائی پیش کیانوری بروند، زیرا تحت تأثیر او قرار می گیرند، هم چنین کیانوری و دوستانش از زمان بازداشت تاکنون بازجوئی پس نداده اند، این اطلاعات را هاتفی باور می کرد، ولی جوانشیر با تردید به آن نگاه می کرد ولی در مجموع به خوش بینی ها دامن زده می شد، تا اینکه در اواخر ۶۱ و اوایل اردیبهشت ۶۲ از کانالهای دیگر از جمله حزب و سازمان فدائیان اکثریت که آنها هم از یکی از آزاد شده های کمیته ۳۰۰۰ فهمیده بودند که عموئی را با برانکارد برده و پاهایش را باندپیچی کرده بودند، در هرصورت خبر شکنجه رهبران حزب رسیده بود و تأثیری احساسی و مخرب در بقیه افراد داشت، با پیشنهاد هاتفی و پرتوی نامه سرگشاده خطاب به مجموعه مقامات مسئول کشور در مورد شکنجه رهبران حزب در اردیبهشت ماه۶۲ صادر و از گرایش به راست در سیاستهای حکومت سخن گفته شد، روز ۵ اردیبهشت ماه خبرهائی به رهبران رسید که به زودی ضربه دوم به حزب احتمالأ در ۱۱ اردیبهشت ماه وارد خواهد شد. به طور مثال ابوالقاسم سرحدی زاده به برادرش که توده ای بود گفته بود، همین روزها همگی توده ای را دستگیر می کنند. تصمیم گرفته می شودکه جلسه ای از بحش فعال چهار نفره پرتوی، هاتفی، ابراهیمی و جوانشیر تشکیل شود و تصمیم گیری های کامل اتخاذ شود که بقیه افراد رهبری را ظرف دو یا سه روز از کشورخارچ کنند. تصور آنها این بود که ضربه دوم متوجه بخش مخفی نیست. جلسه ای در ۶ اردیبهشت ماه شب در منزل راسخ قاضیاتی تشکیل و تصمیم گرفته شد که پرتوی هر چه سریعتر برای انتقال طبری، حاتمی، گلاویز، جودت و دانش به خارج ازکشور اقدام کند. گرچه جودت اظهارکرده بود که به خارج نمی رود. لیستی از اسامی افرادی که می بایست به خارج از کشور منتقل شود و هم چنین اسامی افرادی که می باید جانشین هیأت سیاسی مشخص شود، توسط جوانشیر آماده شده بود. پرتوی درخانه سعید آذرنگ زندگی میکرد. ساعت حدود۱۱ شب پرتوی می گوید که باید برود وگرنه سعید آذرنگ نگران می شود. جوانشیر در ابتدا تــــأکید دارد که پرتوی از جلسه خارج نشود، ولی با اصرارپرتوی به او می گوید که زودتر از ساعت ۱۱ شب جلسه را ترک کند. پرتوی از جلسه خارج میشود ولی جلسه همچنان ادامه داشت. درست یک ربع بعد از زمانی که پرتوی به منزل آذرنگ میرسد یعنی ساعت۱۲شب مأموران امنیتی به منزل آذرنگ وارد می شوند و آذرنگ همسرش گیتی و هم چنین پرتوی را با خود می برند. در واقع همه مراکز شناسائی شده ولو رفته بود و ضربه همزمان به همه مراکز علنی و مخفی حزب یک جا وارد شد. نیم ساعت پس از خروج پرتوی از منزل راسخ، مأموران امنیتی به منزل راسخ می ریزند و همه را با مدارک روی میز در جلسه می گیرند. بعدها جوانشیرگفته بود که پرتوی عامل جمهوری اسلامی بوده است. زیرا هرچه در آن شب به اوگفته بودیم که همین جا بمان، او چنین نکرد و از جلسه بیرون رفت و پس از بیرون رفتن او مأموران به خانه وارد شدند و همه را دستگیرکردند ولی در هر صورت پرتوی نیز هم زمان با آنها در محل دیگری خانه سعیدآذرنگ دستگیر شد. کیانوری و عموئی هم اکنون نیر حتی تأکید دارند که پرتوی حداقل تازمان دستگیری خود در اردیبهشت ۶۲ عامل جمهوری اسلامی نبوده است.


از ساعت ۱۲ شب ۶ اریبهشت دستگیری مرحله دوم انجام شد. اواسط روز ۷ اردیهشت قسمت هائی از مصاحبه کیانوری و عموئی و به آذین را برای برخی از دستگیر شدگان نشان می دهند، پرتوی را پیش کیانوری می برند و کیانوری با سفارش قبلی بازجوها به او می گوید که ما در این جا به این نتیجه رسیده ایم که هیچ چیز را از جمهوری اسلامی مخفی نکنیم و به بیان واقعیات توصیه می کند. اکثریت افرادی که به دنبال ضربه دوم اردیبهشت ۶۲ دستگیرشدند زیاد در معرض شکنجه قرار نگرفتند، چرا که اعترافات اصلی صورت گرفته بود و درعین حال این افراد اصلأ روحیه خوبی برای مقاومت، عدم انجام مصاحبه یا عدم اعتراف نداشتند، جو عمومی در زندان جو روحیه تسلیم و شکست و عدم مقاومت بود، بطوری که اکثریت مطلق این افراد ضمن اعلام توبه، مسائل خطر ساز را از خود دور می کردند و به دوش دیگری می انداختند، همه آنها در این فکر بودند که گلیم خود را از آب بیرون کشند و برای آنها جان دیگر رفقا و موقعیت حزب مطرح نبود به جز عبدالحسین آگاهی و تقی کیا منش که در مراحل اولیه بازجوئی شهید شدند، تمامی افرادی که در ضربه اول دستگیر شده بودند، حاضر به مصاحبه شدند و به جز رحمان هاتفی که در مراحل بازجوئی شهید شد. تمامی افرادی که در ضربه دوم نیز دستگیر شده بودند، حاضر به مصاحبه شدند، اما بازجوها از همه افراد مصاحبه نگرفتند و در تلویزیون سراسری نیز مصاحبه افرادی که معروف بودند، پخش کردند، در زندان پیشنهاد میزگرد را در همان ماههای اول شخص کیانوری به بازجوها میدهد، در واقع طی یک نامه به آنها دو پیشنهاد میدهد که:


۱ ـ میزگردی از رهبران حزب برگزار شود و تاریخ و تخلفات حزب بررسی شود.


۲ ـ میزگردی از تمام رهبران جنبشهای چپ در ایران تشکیل شود که در رابطه با تاریخ چپ و مارکسیست ها بحث شود، تا ریشه جریان مارکسیستی و چپ در ایران از بین برود.


لازم به توضیح است که میزگرد رهبران حزب در شهریور۶۲ و میزگرد رهبران چپ در نیمه دوم سال ۶۶ در اوین برگزارمی شود. میزگرد رهبران حزب در شهریور ۶۲ در چندین نوبت در جلسه جداگانه و کنترلهای متعدد بازجوها از تلویزیون سراسری پخش شد، در این میزگرد رهبران حزب به افشای حزب و عملکرد آن پرداختند، مجری این شوی تلویزیونی محمدعلی عموئی بود.


* درمراحل بازجوئی در یک سال اول، رهبران حزب همه اطلاعات خود را دادند و کاملأ شکسته و خرد شدند، بیشترین شکنجه ها در فاصله دو ضربه بود، در ضربه دوم یا شکنجه نشدند یا خیلی محدود شکنجه شدند. همه افراد اطلاعاتی را که در اختیارداشتند به بازجوها ارائه دادند. تمامی کادرها، افراد زیر مجموعه خود را معرفی کردند، چگونگی قرارهای خود را می گفتند و سرقرار نیز می رفتند و حتی تا چند هفته بعد از دستگیری ضربه دوم بسیاری از پائینی ها، سرقرارها دستگیرشدند. یکی از علت های اصلی ضعف روحیه ناشی از مصاحبه رهبران به ویژه عموئی بود، پس از این مصاحبه خیلی ها دواطلبانه اعلام کردند که اطلاعات خود را می دهند، افراد شکسته شدند، هیچ کس سر موضع خود نبود، از جمله عموئی به اصفهان رفت و درآن جا برای زندانیان سخنرانی کرد. در بیداد گاههای فرمایشی، محاکمات آغاز می شود. در اواخر سال ۶۲ در دادگاه نظامی سیزده نفر از سازمان مخفی حزب حکم اعدام گرفتند، حکم اعدام سه نفر معزز، شجاعی و عابد تأیید نمی شود، حکم اعدام۱۰ نفر تأیید و به همه ابلاغ می شود و وصیت نامه می نویسند، قبل از اجرای حکم اعدام این ۱۰ نفر را به حسینه اوین می آورند که برای دیگران سخنرانی کنند و این درحالی است که همه آنها می دانستند، ساعتی بعد اعدام می شوند. افضلی گریه می کند و می گوید که نمی دانسته مسأله جاسوسی در میان است. عطاریان اظهار ندامت کرده توبه می کند، کبیری از کار خود اظهار تأسف می کند. جهانگیری سخنان مفصل و انتقادی در رابطه با مناسبات درون جامعه کرده و موضع گیری انتقادی نسبت به حزب توده و شوروی ایراد می کند، بقیه افراد سخنی نگفته و اعلام می کنند که حرفی ندارند. جمعیت علیه حزب توده شعارهائی میدهند. سپس ۱۰ نفر زندانی را سوار بر مینی بوس به میدان تیر سالن سرپوشیده در زندان اوین می برند، دقایقی بعد در حسینه اوین لاجوردی با بی سیم خبر می گیرد و به جمعیت اعلام می کند که هم اینک آنها به درک واصل شدند و جمعیت هم چنان علیه حزب توده و تیرباران شده ها شعارمی دهند.


در سال ۶۳ همه زندانیان توده ای به اوین منتقل می شوند. در اتاقهای در بسته رهبران حزب حتی به هم فحش و ناسزا ناموسی می دهند و زد و خورد می کردند. در اواخر تابستان ۶۲ پس از انجام دادگاههای موسوی نماینده آیت الله منتظری به زندان آمده و می گوید که راجع به سرنوشت رهبران حزب دو نظر وجود داشت یکی نظر آقا منتظری این بود که شدت عمل نباشد و رهبران حزب اعدام نشوند و از آنها استفاده شود و نظر دیگر اینکه می گفتند که باید همه آنها می بایست اعدام شوند. ولی نظر اقا غالب شده است. پس از آنکه رهبران حزب پی بردند که دادگاهها انجام شده و خطر اعدام تهدیدشان نمی کند، بسیاری از آنهــا تغییر روحیه دادند و به موضع دفاع از فعالیت قانونی حزب پرداختند و حتی شخص خود را از تخلفات حزبی مبرا دانستند و تخلفات را عمدتأ ناشی از عملکرد برخی از رهبران حزب و بویژه کیانوری می دانستند که بدون اطلاع آنها انجام گرفته است. از همان دوره نیز درگیری بین رهبران شدت می گیرد، کم کم برخی از آنها موضع می گیرند و دوباره سر موضع دفاع از خط مشی قانونی حزب قرار می گیرند. خبر این موضع گرفتن ها به بدنه حزب در بندهای دیگر زندان میرسد که برخی از رهبران تأکید دارند، اعترافات و ضعف ها ناشی از شکنجه بوده و حالا آن مطالب و اعترافات را تکذیب می کنند، بدنه حزب نیز کم کم موضع می گیرند و حتی برخی از توابهای دو آتشه، بطور غیرعلنی به سر موضع باز می گردند. در این روند موضع گیریهای تند کمیته مرکزی جدید حزب در خارج از کشور به رهبری علی خاوری که خبرش جسته گریخته به داخل زندان می رسیده نقش داشت. جوانشیر نیز با نماینده منتظری توافق کرده بود که اقتصاد سیاسی را برای حوزه آموزش دهد، جوانشیر کاپیتال را بطور فشرده و به زبان ساده طی جلساتی بیان و موسوی آنها را ضبط میکرد و برای حوزه می برد.


* سال ۶۵ داماد منتظر ناصری به زندان می آید. منتظری به اوحکم داده بود و نماینده تام الاختیار وی در بررسی وضع زندانها بود. نامه هائی نیز از زندانیان در مورد شکنجه ها در زندان گرفت و برای منتظری برد. این حرکت تا حدود زیادی جو رعب و وحشت را در زندان شکست، زندانبانان به سرکردگی لاجوردی و دیگر مسئولین جوسازی شدیدی علیه دادماد منتظری براه انداختند، شکسته شدن جو زندان باعث علنی شدن تدریجی مواضع جدید از جانب زندانیان شد، دایره زندان افرادی را که سر موضع بودند، درسالن شماره ۳ جمع کردند. تحلیل زندانیان این شد که حتمأ تناسب قوا به سود جریانات غیر راست تغییریافته، در نتیجه شروع به اعتراض و اعتصاب غذا کردند، سال ۶۵ رئیس شعبه ۵ دادستانی برکنار شد و به جای او حاج ناصر که از پیروان منتظری بود، رئیس شعبه شد. او قصد تشکیل گرده تحقیق ـ تحلیلی درباره مجموعه تاریخ جنبش چپ را داشت و این کار را با پشتیبانی موسوی اردبیلی و البته با مخالفت دیگر نیروهای دادستانی، انجام داد، در آغاز کار تحقیق پیرامون جزب فقط با شرکت مهدی پرتوی و هادی پرتوی انجام شد، یک سری سئوالات مطرح کردند.


رهبران حزب در سالن آموزشگاه در سالن های دربسته قرارداشتند. درب اتاق های سالن آسایشگاه را بازکردند. امیر معزی، رحیم عراقی و بابک زهرائی را نیز به آن جا بردند. در همان سالن بین رهبران حزب در موافقت و مخالفت با کار تحقیقی کشمکش بوجود آمد، تا آن که موافقان به تحقیق یعنی بهزادی، قائم پناه، کیهان، جودت و کیانوری را به جای دیگری انتقال دادند، طبری به یک خانه تحت نظر اطلاعات منتقل شد و همسرش را نیز به نزد او بردند و او کار تحقیقاتی خود را در آن جا ادامه داد، در مجموع جو زندان تغییرکرد، در سال ۶۵ رئیس زندان برکنار و میثم از هواداران منتظری جانشین وی شد. در این شرایط هم دایره زندان و زندانبانان و هم حرکات تعرضی زندانیانان، باعث تضعیف او شد. از جمله یک بار برای بازرسی اتاق ها، نیروهای انتظامی به داخل بندها وارد شدند و مأموران دربند ۳ انواع کارد و ساطور و گزارشات تشکیلاتی و آموزشی پیدا می کنند، نمایشگاهی از یافته های بازرسی های خود را برگزارکردند و عده ای از مسئولین را نیز دعـوت کردند تانشان دهند که نتیجه عمل کرد نماینده منتظری چه بوده است. در بند ۳ اکثرأ از توابین مجاهدین بودند که باشرایط جدید زندان به سر موضع برگشته بودند. نیروهای چپ نیز به این موضع گیری پیوسته بودند. نتیجه این روند برکناری مثیم در سال ۶۶ بود.


مسئول جدید با انگیزه ایجاد و تشدید رعب و وحشت، اقدام به اجرای احکام اعدام نمود. از اولین اعدامی ها انوشیروان ابراهیمی بودکه موضعی متعادلی هم داشت. خبر اعدام باعث ارعاب دوباره و تضعیف روحیه در زندان شد. روز بعد جودت، گلاویژ و قائم پناه با حاج ناصر صحبت می کنند و ابراز می دارند که ممکن است بقیه را نیز اعدام کنند. پس اجازه بدهید ما با افراد توده ای که سر موضع هستند، صحبت کنیم. در این شرایط بین جودت و پرتوی گفتگوئی شد و نمونه های پرونده های بازجوئی به آنها داده شد و جودت هم این پرونده ها را به عموئی و حجری نشان داد تا با نشان دادن مسائل درونی بازجوئی و برخی مطالب ارائه شده و بویژه دربازجوئی کیانوری به آنها و وجود برخی مسائل زشت در این پرونده ها، آنها را بیشتر به سمت خود برای کار تحقیق و فرار از خطر جلب کند. جودت به اتاق های بعضی رهبران در سالن آسایشگاه می رود تا آنها را به پذیرش اشتباه و خیانت حزب و تعدیل مواضع قانع کند. عموئی، زرشناس و حجری را به شعبه می آورند تا با جودت و گلاویژ و قائم پناه صحبت کنند که بین آنها دعوا می شود، در همان زمان کیانوری باز اعتراض می کند که این سه نفر نمی توانند، کسی را قانع کنند و او حاضراست و از هر گروهی که باشد، پیش او بیاورند تا با آنها صحبت و قانعشان کند، در این سناریو مریم نقش منشی کیانوری را ایفاء می کند. به طور نوبتی افراد را پیش آنها می آورند، حتی یک بار یکی از هواداران یکی از گروه های چپ با نقشه قبلی به اتاق کیانوری می آید و سعی می کند که همان جا خفه اش کند، محمد پور هرمزان نیز چندین بار با کیانوری درگیری پیدا کرده بود. جودت، گلاویژ و قائم پناه به حاج ناصر پیشنهاد می کنند که مقامات زندان و دادستانی ترتیب اجرای یک برنـامه را درحسینه اوین بدهند که آنها برای زندانیان توده ای صحبت و حزب را افشاء کنند و بدین ترتیب نگذارند تا زندانیان سر موضع بمانند و از قتل عام احتمالی آنها درآینده جلوگیری کنند. حاج ناصر مسئله را با کیانوری درمیان می گذارد. کیانوری در اول امتناع می کند و وقتی دادسرا تدارک کار را می بیند، کیانوری شرط می گذارد که اجازه بدهید که من و مریم در اتاقی با هم زندگی کنیم و پس از وعده دادسرا مبنی بر مطرح کردن این قضیه با مقامات بالا، کیانوری هم حضور در این میزگرد را می پذیرد. بعد قرار شد کارگسترش یابد و میزگرد کلیه جریانات چپ برگزار شود. بعد از آن جاج ناصر از افراد اولیه گروه تحقیق سازمان های چپ از جمله مهدی و هادی پرتوی برای میزگرد دعوت کرد. از طبری نیز دعوت شد. از حزب توده ایران طبری، کیانوری، جودت، بهزادی، گلاویژ، قائم پناه، کیهان، مهدی و هادی پرتوی، معزز، عباس خرسند در میزگرد شرکت داشتند. از آبان ۶۶ میزگرد شروع شد. هر جلسه ۳ ساعت در دو بخش یک ساعت و نیم و۲۰ دقیقه استراحت بین دو بخش همراه با فیلم برداری تلویزیونی ۲۷ جلسه ۳ ساعته به حزب توده و ۱۶ جلسه ۳ ساعته به گروههای دیگر اختصاص پیدا کرد. از گروههای رنجبران ۳نفر (اکباتانی ـ مسعود فراستی ـ محسن خاتمی) فدائیان اکثریت بیژن شیروانی از فدائیان اقلیت یک نفر ازگروه اشرف یک نفرـ دو نفر از اتحادیه کمونیستها (پدرام رهبری و علی کاشانی) یک نفر از کومله ـ یک نفر از سهند ـ یک نفر از حزب کمونیست شرکت کردند، هم چنین مجری این میزگرد حاج ناصربود. طبری می گفت که به علت کسالت مزاج و لکنت زبان در اثر سکته ناچار است از کتابش کژ راهه که منتشر شده بود، استفاده کند. او در طول میزگرد ۸۰ درصد کتاب را که راجع به مسائل مطروحه در میزگرد بود، خواند و اگر سئوالی هم می شد، پاسخ میداد و جالب این که بعدها برخی به دروغ مدعی شدند که کتاب کژ راهه را خود طبری ننوشته بود و مأموران برایش نوشتـــه بودند. جودت و کیهان در میزگرد باز هم برخورد جناحی با کیانوری می کردند. در نهایت همه افراد و بخش دیگری از رهبری را به بند آوردند. لازم به توضیح است که در زندان در سطح رهبری سه بخش وجود داشت؛


۱ ـ شرکت کنندگان در میزگرد و کار تحقیقی که اغلب در همان بند، کار تحقیقی و ترجمه متون را انجام می دادند که عبارت بودند از: کیانوری، جودت، بهزادی، گلاویژ، قائم پناه، کیهان، جوانشیرکه در اتاق های تنها زندگی می کردند، مهدی پرتوی، امیرمعزی، عباس خرسند و نیز طبری که بیرون از زندان کار می کردند. این افـراد معتقد به همکاری با دادستانی در چهارچوب انجام یک کار تحقیقی بودند. آنها قبول داشتند که تخلفات حزبی صـورت گرفته و حزب مقصر است. خط مشی سابق حزب در مورد جمهوری اسلامی را قبول داشته و دفاع از خط امام را هم چنان تبلیغ می کردند.


۲ ـ افرادی مانند عموئی، حجری، شلتوکی، باقرزاده، ذوالقدرکه معتقد بودند، تخلفاتی از جانب برخی رهبران حزب صورت گرفته ولی بقیه رهبران از آنها بی اطلاع بودند، حاضر به همکاری تحقیقاتی با دادستانی یا شرکت در میزگرد سال ۶۶ نبودند، اما همچنان جمهوری اسلامی را کم و بیش و همان سیاست و خط مشی حزب در قبل از دستگیری را نسبت به جمهوری اسلامی را قبول داشتند. حتی در جریان برگزاری انتخابات مجلس یا ریاست جمهوری در زندان در این انتخابات شرکت می کردند.


۳ ـ افرادی که بطور کلی جمهوری اسلامی را قبول نداشتند و بحت را روی تخلفات حزب نمی گذاشتند. برخورد خصمانه بـا جمهوری اسلامی داشتند و به تعبیری به براندازی اعتقاد داشتند. از جمله این افراد می توان از نیک آئین، رفعت محمدزاده، پورهرمزان، کیومرث زرشناس و سعید آذرنگ نام برد.


4 ـ در این جا ضروری است که نسبت به مواضع تمامی افراد رهبری تا قبل از دستگیری نسبت به حکومت نیز توضیحی داده شود. در سال ۶۰ رفعت محمدزاده مقاله ای می نویسد و در اختیار هیئت سیاسی قرار می دهد. او در این مقاله بحثی مطرح و به خط مشی حزب انتقاد می کند. او تأکید می کند که نظام حکومتی ایران تئوکراسی و یک پارچه است و آنها قصد استقرار حکومت الهی را دارند و بحث تقسیم بندی جناحیهای روشن بین و قشری در این حکومت در ماهیت امر اشتباه است. تمامی جناحهای حکومت ضد کمونیست هستند، هیچ کدام به دنبال راه غیرسرمایه داری نخواهند بود و از این رو حزب بایستی در مقابل مجموعه حکومت موضع مخالف داشته باشد. در آن شرایط هیچ یک از اعضای هیئت سیاسی این نظر رفعت محمدزاده را نمی پذیرند و علیه آن موضع گیری می کنند، حتی هاتفی علیه آن مقاله در هیئت سیاسی طی مقاله ای موضع گیری می کند. در زندان مناسبات میان بخش های گوناگون رهبری که در زندان بودند، به این صورت بود که بخش دوم و سوم بخش اول را بایکوت کردند. بخش دوم و سوم در حد سلام و احوال پرسی با هم رابطه داشتند، ولی هیچ گونه بحث و تبادل نظری با هم نمی کردند. بخش اول دو جناح بود، مثلأ کیانوری با جودت و کیهان درگیری شدید داشتند.


در ۲۶ تیرماه ۶۷ سعید آذرنگ و کیومرث زرشناس اعدام شدند. کیومرث زرشناس در لحظه اعدام شعار می داد: مرک برخدا. پس از آن زمان کشتارهای جمعی زندانیان آغاز شد. تلویزیون ها از اتاق ها برداشته شد، ورود روزنامه ها قطع گردید، زندانیان ممنوع الملاقات شدند و دادگاههای تفتیش عقیده تشکیل شد. پس از تشکیل دادگاه ها اولین کسی را که از بند رهبران حزب خارج کردند و بردند، محمود هنری از اعضای حزب کمونیست بود. در پی او چند روز بعد عده ای دیگر را بردند، تا این جای کار زندانیان هنوز نمی دانستند که قضیه چیست. افرادی را که می بردند، حکم اعدام داشتند، یا اگرحکم تاریخ دار داشتند، اما سر موضع و فعال بودند، دوباره به دادگاه می بردند. از رهبری حزب فقط مهدی پرتوی، عموئی وکیانوری را به دادگاه نبردند. زنها را نیز نبردند. از افراد کمیته مرکزی حزب که به دادگاه رفتند و اعدام نشدند، فریدون فم تفرشی، ارتشیار، محمود روغنی، بقائی و ناظر بودند. پس از کشتارها، چند روز بعد حاج ناصر با خوشحالی به بند آنها می آید و ماجرا را توضیح می دهد و می گوید از این به بعد دیگر کسی از این بند اعدام نخواهد شد. کیانوری با شنیدن سخنان حاج ناصر از خوشحالی که سایه مرگ از او دور شده و بدون توجه به قتل عــام وسیع زندانیان در چند روز گذشته، قهقهه می زند. مسئولان زندان و دادستانی تعدادی از زندانیان باقی مانده را به تالار وحدت بردند. از حزب کیانوری و پرتوی سخنرانی کردند و از آن جا همه افراد را سوار براتوبوس به جلوی دفتر سازمان ملل بردند تا آزادی آنها را به عنوان یک عفو عمومی به نمایش بگذارند. سپس اینها را به مقابل مجلس بردند. یکی از مقامات حکومتی سخنرانی کرد. طبری هم در کنار مقامات در بالکن مجلس بود. به خانواده های زندانیان گفته بودند که همه به مقابل مجلس بیایند. اعلام کردند که هر زندانی از مقابل مجلس همراه خانواده اش برود، فقط کیانوری، پرتوی و بابک زهرائی به زندان برگشتند. کیانوری از سال۷۰ همراه با مریم فیروز به خانه ای بیرون از زندان اوین منتقل می شود و در آن خانه تحت نظر وزارت اطلاعات زندگی می کردند. مهدی پرتوی در سال۷۰ و فریدون فم تفرشی و دکتر بقائی در سال ۷۲ آزاد می شوند، محمد عموئی نیز از سـال ۷۳ به منزل خود و پیش خانواده اش منتقل و عملأ آزاد می شود، تا آن که عموئی و مریم فیروز در اردیبهشت۷۴ حکم ابلاغ آزادی خود را با تأیید ایت الله خامنه ای دریافت می کنند و رسمأ آزاد می شوند. مریم فیروز به منزل خود و جدا از کیانوری منتقل می شود. در سـال۷۵ نیر کیانوری از خانه تحت نظر وزارت اطلاعات به منزل خود و پیش خانواده اش منتقل و بطورکامل آزاد می شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر