۱۳۹۱ تیر ۲۳, جمعه

خنجری که حزب توده از پشت به قطب زاده و آیت الله شریعتمداری زد


بیژن کبیری، سرهنگ کلاه سبز بود، در انقلاب پادگان کلاه سبزها را تحویل طرفداران امام خمینی داده بود و معاون فرمانده تیپ نوهه، کلاه سبزها شده بود، پدر او در گذشته مسئول سازمان حزب در زنجان بود و عمویش از فرماندهان ارتش فرقه دمکرات آذربایجان بود که پس از شکست آن فرقه اعدام شده بود و خود او هوادارحزب بود، بعدها به حزب و سازمان مخفی پیوست. برادر او نیز در شبکه علنی حزب فعال بود که او نیز به سـازمان مخفی منتقل و مسئول سازمان مخفی و در این شبکه ها با موقعیت خطرناکی رو برو بود. حزب نمی خواست کبیری که منبع اطلاعات مهمی بود، شناسائی شود، همچنین در مورد همه نفوذی ها نظامی حزب اعتقاد داشت که این افراد و از جمله کبیری مستقیمأ به ری شهری رئیس دادگاه ارتش مراجعه کنند و هم او را درجریان بگذارند و هم موقعیت خود را نزد ری شهری بهتر سازند، چرا که ری شهری شخص نیرومندی است. همچنین قرار شد که در صورت آغاز سرکوب و دستگیری این شبکه های برانداز، کبیری به بهانه ای از آنها کنار گذاشته شود، تا عدم دستگیری او توجیه شود کبیری تعداد زیادی از شبکه های نظامی مخالف و برانداز جمهوری اسلامی را لو داد. پس از سرکوب سه گروه از این شبکه ها، دیگر صلاح نبود که کبیری آزادانه سرکار سابقش برود، زیرا شک همه را برمی انگیخت، باید خود را به عنوان شخصی که تحت تعقیب حکومت است و زندگی مخفی دارد، نشان می داد. او موضوع را با ری شهری در میان گذاشت. به این خاطر ری شهری از ستاد ارتش خواست که کبیری را محرمانه به عنوان مأموریت به دادگاه ارتش بفرستند، ولی از نظر ظاهر وانمود کنند که کبیری متواری شده است. بنابراین کبیری در محل کار حاضر نشد، فقط با ری شهری تماس می گرفت، شناسنامه جعلی و حساب بانکی جعلی به نام او آماده کردند، ماشین و خانه در اختیارش گذاشتند و با همسر و فرزندش به زندگی مخفی پرداخت، در ارتش هم شایع بود که موفق به فرار شده، در نتیجه اعتماد گروههای سلطنت طلب به او بیشترشد.



کبیری شخصی را در ایلام می شناخت که در کار قاچاق فراریها بود که از طریق این فرد به جریانی آشنا گشت و پی برد که سر نخ این جریان به قطب زاده وصل است، سرانجام با قطب زاده ملاقات کرد. قطب زاده در محل سکونت خود و در یکی از کاخهای مصادره ای با گارد مخصوص که همه جا از او محافظت می کردند، دستگاهی به گونه شاهان برای خود ساخته بود. دیدارها ادامه می یابد، معرف کبیری خیلی مورد اعتماد قطب زاده بود. کبیری خود را به عنوان به عنوان یکی از اعضای شورای مرکزی یک سازمان گسترده نظامی که افسران زیادی در اختیار دارد، معرفی می کند، اعتماد قطب زاده جلب می شود، صحبت هائی در ارتباط با کودتا و چگونگی انجام آن صورت می گیرد، قطب زاده خواهان دیدار با مسئول نظامی کبیری می شود، کبیری ماجرا را به مسئول خود در سازمان نظامی یعنی پرتوی می گوید، پیشنهاد پرتوی این است که از عطاریان استفاده کنید و به ری شهری همین پیشنهاد را بدهید و موافقت او را نیز جلب کنند، از سوی دیگر مدتی بود که عطاریان به دستور حزب با ری شهری ارتباط مستقیم و جداگانه برقرارکرده بود، ولی کبیری از این مسئله اطلاع نداشت. به هرحال ماجرا به طورکامل با ری شهری درمیان گذاشته می شود، ری شهری نیز خوشباورانه با این طرح موافقت می کند، کبیری، عطاریان را به عنوان مسئول سازمان خود به قطب زاده معرفی می کند، قطب زاده نیز اعتمـــاد می کند و طرح خود را توضیح می دهد و می گوید که رئیس یکی از ارکان ستاد ارتش رکن ۲ یا ۵ با او ارتباط دارد و آنها به امکانات توپخانه در اطراف تهران و خانه ای در جماران مشرف به خانه خمینی و مجهز هستند و با خارج از کشور ارتباط دارند. با اولاف پالمه تماس گرفته و با شریعتمداری و بازار هم آهنگ هستند. قطب زاده طرح نهائی کودتا را به این شرح ارائه می دهد که جلسات شورای عالی دفاع هرچند وقت یک بار در خانه خمینی برگزار می شود، آنها در همان زمان خانه او را با توپخانه می کوبند و مراکز حساس را تصرف می کنند، شریعمتداری نیز در رادیو و تلویزیون این عملیات را تأیید می کند و کودتا صورت می گیرد. یعنی کودتای واقعی که خمینی و مسئولان کشته می شوند و یک کودتای ظاهری که به هواداری و خونخواهی از امام کودتاچیان را مثلأ سرکوب کرده اند و شریعتمداری به طرفداری از کودتاچیان و قطب زاده از صدا و سیما صحبت می کند و قطب زاده می گفت با آیت الله زنجانی نیز تماس گرفته و او هم تأیید کرده است. داماد شریعتمداری رابط شریعتمداری و قطب زاده بود. کبیری و عطاریان گزارش این عملیات را به ری شهری می دهند و او نیز ماجرا را به خمینی می رساند. خمینی باور نمی کند و می گوید که سند می خواهد، ری شهری به کبیری می گوید، باید حرفهای قطب زاده را ضبط کنید. بار دیگر کبیری و عطاریان با کیف ضبط صوت به منزل قطب زاده می روند و بعد می فهمند که دستگاه خراب بوده وگفته ای را ضبظ نکرده است. مجبور می شوند یک بار دیگر بروند و این بار متن صحبت های خود را با قطب زاده را ضبط می کنند و ری شهری نوار را به خمینی تحویل می دهد. او نیز حاج احمد را پیش بعضی از آیت الله به جزء شریعتمداری که با این جریان تماس داشتند می فرستند و می گوید که خود راکنار بکشید. قطب زاده در سه مرحله سه وجه ۵۰۰ هزار تومان به کبیری و عطاریان می دهد و آنها این مبالغ را به ری شهری می دهند، قطب زاده از آنها خواسته بود که در جنوب یکی از بنادر را شناسائی کنند که برای آنها از خارج اسلحه بفرستند و بلافاصله امکاناتی از سوی ری شهری در اختیار کبیری و ری شهری گذاشته می شود، در لحظه قطعی تصمیم حکومت به سرکوب گرفته می شود، همه را دستگیر می کنند و از جمله قطب زاده و داماد شریعتمداری را، داماد شریعتمداری به شرط مصاحبه تلویزیونی آزاد می شود. ابتدا قطب زاده منکر مسئله می شود، چند نفر از افراد نظامی که با قطب زاده مستقیمأ رابطه داشتند، دستگیر می شوند و از طرفی به او می گویند که بخش دیگر کبیری و عطاریان را هم گرفته اند، قطب زاده باز هم انکار می کند، به دستور ری شهری کبیری را به عنوان زندانی با قطب زاده روبرو می کند، قطب زاده مجبور به اعتراف می شود، بعد از این جریان دوباره کبیری مخفی می شود، بعد از آن ری شهری سه میلیون تومان سرمایه با یک گاوداری را به کبیری می سپارد تا بیکار نباشد.



بعد از جریان قطب زاده ری شهری کبیری را به اطلاعات سپاه معرفی می کند. سپاه شخصی را به او معرفی می کند که سر نخ یک جریانی است که باید در آن نفوذ شود، انتخاب کبیری به این خاطر بود که او با شخص مورد نظر سپاه آشنائی داشته است. کبیری برنــامه ریزی می کند که تصادفأ با او ملاقات می کند و رابطه برقرار می شود که در نهایت به لو رفتن این شبکه نیز منجر می شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر