۱۳۹۱ تیر ۱۶, جمعه

آیا ملت ایران اشتباهات کومونیستها را فراموش می کند؟

1
کشتار
67 ريشه ها و مسئوليت ها
07/09/2011
کامبيز باسطوت
گردهمائی يادبود کشتار
67 در لوس انجلس در کتابخانه سنتا مونيکا با شرکت جناب مهدی اصلانی و جناب اسفنديار منفرد زاده و
ديگران با موفقيت برگزار شد
. دو بيانيه از طرف گروه مادران پارک لاله و جامعه دفاع از حقوق بشر در اين گرده همائی با سالنی
تقريباً پر برای محکوم کردن رژيم اسلا می بخاطر زير پا گذاشتن حقوق بشر و آزادی های مردم ايران خوانده شد که حاکی از
استمرارمبارزه اين گروها با رژيم جمهوری اسلامی برای ادامه بيشرمانه جنايت و تجاوز به حقوق انسانی و آزادی مردم ايران است
.
به بيان ديگر اين گروه های مبارز برای آزادی و حقوق انسانی مردم ايران هرگز اجازه نخواهند داد جنايت های حکومت اسلامی
بخاطر ادامه بی وقفه آن امری طبيعی شود و به فراموشی سپرده شود
. پايداری اين گروه های مبارز برای آزادی و حقوق مردم ايران
آنچنانکه آشکار است تا نابودی جمهوری اسلامی ادامه خواهد داشت و يادگار درخشان تاريخی گروه های مادران پارک لاله و
برگزارکنندگان اين گردهمائی جامعه دفاع از حقوق بشر و اتحاد برای پيشبرد سکولار دمکراسی در ايران خواهد بود
.
ستاره درخشان اين گردهمائی زندانی سياسی حکومت اسلامی جناب مهدی اصلانی بود که بيانگر عبارت آوازه خوان نه آواز است
بدين معنی که ژرفای يک داستان واره در گروی داستان واره گوی است
. جناب اصلانی در مقدمه گفتار خود از دانسته های خود در
باره کشتار
67 سخن گفت و تحليلی منطقی ازفراهم کردن مقدمات، آغاز، اوج و فروکش کردن کشتارها ارائه دادند و در ادامه برای
اينکه به اين کشتار چندين هزارنفره از زندانيان، که ميتوان آنرا در رديف کشتارهای فاشيست های هيتلری، کمونيست های
استالينيست، مائوئيست و پل بت قرار داد، برای اينکه چهره ای انسانی و فردی به آن بدهد داستان واره کردار، پايداری و استحکام
همبند خود شخصی بنام کاظم خوشابی را بيان کرد
. جناب اصلانی برای اينکه اين داستان را بگويد بين خود بودن و بازيگر در نقش
کاظم خوشابی، ترانه خوان، هيئت سه نفره مرگ و پاسدار با تغيير صدا و حالت بودن را با مهارت قابل ملاحظه ای به نمايش
گذاشت
. مشکل ميتوان تصور کرد که کسی از حاضران نميتوانست درد و زجر کاظم خوشابی را با تمام وجود خود احساس نکند و
دچار همدردی با او نشود و به معنی واقعی کلمه درد کاظم را و تگنای او را احساس نکند و خود را بدون راه فرار نبيند
. جناب
اصلانی با داستان گوئی درخشان خود شنوندگان خود را به کاظم بودن کشاند و اعصاب انسانی آنها را به رعشه در آورد همانطور
که اعصاب کاظم به رعشه افتاده بود
. در پايان داستان کاظم جناب اصلانی ترانه محلی را خواند و جناب منفرد زاده با او همراهی
کرد
. در بخش ديگر جناب اسفنديار بياناتی ايراد کرد و دو ترانه اجرا کرد و به دوران خوش خود در رژيم شاه بنام چيزی در حدود
اختناق دلپذير اشاره کرد بخاطر سکولاربودن رژيم، آزاديهای اجتماعی و شگوفائی فرهنگی که در آن دوران وجود داشت
.
جناب اصلانی در پيش گفتار خود اشاره کرد که در دوران انقلاب عضو چريک های فدائی خلق بوده است و اظهار داشت که در حال
حاضر در هيچ سازمان سياسی نيست و تنها کوشنده حقوق بشر است
. همينطور ايشان آغاز جنايت های خمينی را در پشت بام مدرسه
علوی اعلان کرد
. اينطور که از بيانات اين بخش از گفتار جناب اصلانی آشکار است ايشان مايل نيستنتد مانند بيشتر همدستان خمينی
برای پيروزی انقلاب اسلامی وارد گفتگو شوند و تشکيل حکومت اسلامی سياسی را يک امر اجتناب پذير و فرضی مسلم ميپندارند
نه با گفتاری به اين روشنی بلکه با سکوت در باره علت پيروزی خمينی
. اما واقعيت تاريخ معاصر ايران چيز ديگری است. جنايتکار
32
ميرسد که ترورهای آن دوران را انجام ميدادند مانند قتل احمد - بودن خمينی به وابسته بودن او به فدائيان اسلام در دوران 1320
کسروی تاريخورز درخشان انقلاب مشروطيت و سپهبد رزم آرا
. نيروهای چپ و کمونيست در مقطعی از تاريخ معاصر ايران وارد
همکاری سياسی و اتحادی با اسلام سياسی به رهبری خمينی شدند که پيش در آمد ضروری و محرز کشتارهای
67 بود. اينکه آغاز
جنايت های خمينی را از مدرسه علوی تصور کنيم اشتياه محض است
. پشتيبانی از خمينی و شورش ناکام اسلام سياسی او در پانزده
خرداد
1342 توسط جبهه ملی ها و کمونيست ها در واقع افسوس برای از دست رفتن فرصت تشکيل جمهوری اسلامی در آن سال
بود و در نتيجه پيش افتادن دهه شصت به دهه پنجاه بود
. اين ناتوانی و يا ناديده گرفتن تحليلی کمونيست ها، چريک های فدائی خلق و
جبهه ملی ها را چگونه ميتوان توضيح داد؟
چرا شاکيان و معترضين از جمهوری اسلامی برای جنايت های آن اين اعتراض را به نيروهای سياسی که باعث اصلی پيروزی و
تشکيل رژيم اسلام سياسی هستند گسترش نميدهند
. ما بخوبی ميدانيم که چريک های فدائی خلق، حزب توده و ساير نيروهای چپ و
جبهه ملی با سياست غلط و فريبکارانه خود طبقه متوسط گسترده ايران را قانع کردند که از خمينی پستيبانی کنند و ايران را در
اختيار جنايتکاران اسلام سياسی قرار دهند
. آيا 1583 د\u1575 اين نيروهای سياسی نبايد مسئولين و مسببين واقعی کشتار 67 و غيره دانسته شوند.
2
مردم ايران بهيچوجه احتياج نداشتند حکومت اسلامی را تجربه کنند تا به ميزان خوف انگيز بودن آن پی ببرند چنانچه نيروهای
سياسی غيره مذهبی دانش و تخيل تاريخی لازم را داشتند تا بتوانند بروشنی اين روزهای سياه و غم انگيز را ببيند
. آنچه مسلم است
نيروهای سياسی انقلاب
57 همه در پی ديکتاتوری خودشان بودند و چيزيکه برايشان مطرح نبود آزادی و دموکراسی بود. آيا ما نبايد
بعد از گذشتن چند دهه از يک خيانت تاريخی به مردم ايران ريشه واقعی آن را نشان دهيم و اينگونه مقطعی به تاريخ برخورد کنيم و
آنچنان از جنايت های رژيم اسلامی حرف بزنيم مانند اينکه يک شبه ظاهر شده است و آن هم در مدرسه علوی بوده است
. مسئولين
کشتار
67 تمام کسانی هستند که تمام سدهای مانع غالب شدن خمينی به ايران را با افتخار تخريب کردند مانند دولت بختيار و ارتش
ملی سکولار ايران
. دمکراسی و آزادی يعنی موازنه نيروهای سياسی. آيا تمام نيروهای سياسی که هرگونه موازنه کننده نيروی
سياسی خمينی را از بين بردند مسئول و تسهيل کننده کشتارهای
67 نيستند. آيا مهندس بازرگان، دکتر سنجابی و آقای فروهر که با
افتخار با هواپيمای خمينی به ايران آمدند مسئول و تسهيل کننده کشتارهای
67 نيستند. آيا هيچ مسئوليتی برای گرفتن يک موضع
سياسی برای يک شخصيت سياسی وجود ندارد؟ اگر وجود دارد چرا اين مسئوليت ها آشکار نميشود
. چرا جناب اصلانی در گفتار
طولانی خود از مسئوليت شخصی خود با پيوستن به سازمان چريک های فدائی خلق و پيروی از سياسيت های آن يک کلمه سخن
نميگويد
. آيا وقت آن نرسيده است که انقلاب ارتجاعی و واپسگرای 1357 در کليت آن محکوم شود و کارگزان آن که بخشی از آنها
قربانيان همان انقلاب بودند با مسئوليت خود برای وارد کردن چنين فاجعه تاريخی به ايران روبرو شوند
. آيا تمام کسانی که به نحوی
پيش و پس از انقلاب
57 با اسلام سياسی همکاری کردند هرچند اندک بسهم مسئوليت خود برای کشتار 67 اذعان کرده اند؟
جناب اصلانی در حاليکه اعلان کرد که عضو سازمان چريک های فدائی خلق بوده است و درحاليکه مسئول حاکميت رژيم اسلامی
است و جزو قربانيان آن هم هست همچنين با افتخاراعلان مينمايد که در حال حاضر به هيچ گروه سياسی وابسته نيست
. پرسشی که
در اينجا آرزوی جواب دارد اين است که چرا کسی که در بروی کار آوردن رژيم اسلامی نقشی داشته است هر چند کوچک و با
سازمانی همکاری کرده است که نقشی اساسی در بروی کار آمد جمهوری اسلامی داشته است و خود و دوستانش قربانی آن بوده اند
چرا برای برداشتن بختکی که بروی ايران افتاده است و خود نقشی در آن داشته است اگر نه بخاطر خود دست کم بخاطر زندان درد
آور و مرگ دوست خود کاظم خوشابی به هيچ حزب و سازمانی وابسته نيست
. آيا اصلانی ها نبايد به هر حزب و دسته ای که برای
نجات ايران از دست حزب الله کوشش ميکنند و مورد اعتماد او است بپيوندد
. چرا يک نفر آماده است در جوانی با آنچنان انرژی
برای نگون بختی کشور خود کوشش کند و در سن انديشورزی به درست کردن ويرانه ای که خود کرده است اقدام نکند
. معمولاً اگر
کسی چيزی را خراب ميکند مسئول درست کردن آن نيز هست
. جناب اصلانی وظيفه ای مهمتر از افشای جنايت های جمهوری
اسلامی دارد و آن مبارزه سياسی عملی برای سرنگونی رژيم اسلامی است
. کاشکه جناب اصلانی جای کوشندگی های سياسی خود
را از جهت زمانی عوض ميکرد بدين معنی که برای انقلاب
57 کوششی سياسی نميکرد بلکه برای نابودی آن کوشش سياسی ميکرد
و وابسته نبودن به هيچ جريان سياسی برانداز جمهوری اسلامی را با لحنی افتخار آميز بيان نميکرد چون اين يک اشتباه بزرگ است
.
البته بايد در نظر داشت نتايج ويرانگرانه و مرگبار تشکيل رژيم اسلامی جنبه های گوناگونی داشته و دارد که بزرگترين آن جنگ با
عراق و همچنين ويران کردن شخصيت مترقی و پيشرو مردم ايران است
. بايد در نظر داشت که گردانندگان حکومت اسلامی حافظه
تاريخی نيرومندی دارند و مانند طبقه متوسط محصول انقلاب مشروطيت نيستند که سرآغاز خود را فراموش کنند
. جناب اصلانی
علت اصلی کشتارهای زندانی های سياسی
67 را نزديکی مرگ خمينی ذکر مينمايد و سه مشکلی که گرداننده گان رژيم ميخواستند
خمينی با توانورزيش پيش از مرگش حل نمايد و آنها عبارت بودند از پايان جنگ با عراق، برکناری منتظری و حل مشکل زندانی
های سياسی و او هر سه اين کارها را انجام داد
. استدلال منطقی به نظر ميرسد اما در آن اشکالاتی ديده ميشود که ميتوان به آن اشاره
کرد
. تا آنجا که به جنگ مربوط است علت اصلی بدی وضع جبهه های جنگ برای ايران بود و عراق داشت دست بالا راميگرفت و
تمام دست اندر کاران جنگ تنها راه نجات رژيم را پايان جنگ ميديدند و شرايط جنگ نميتوانست به شرايط جسمی خمينی بستگی
داشته باشد
. شکست در جنگ اعتماد به نفس گردانندگان رژيم را از بين برده بود و مخالفان زندانی سياسی را يک خطر بلقوه ميديدند.
سران رژيم اسلامی فراموش نکرده بودند که همه آنها پيش از تشکيل رژيم اسلامی زمانی زندانی سياسی بودند و در خاطرشان بود
که وقتيکه فرصت بدست آوردند چگونه با رژيمی که آنها را زندانی کرده بود رفتار کردند
. اين خوف برای آنها وجود داشت که به
سرنوشت شومی مانند سران رژيم شاه دچارشوند چون قياص بنفس ميکردند
. وحشت اصلی آنها از آزاد شدن زندانی های سياسی بود
و عمليات مجاهدين در اين زمان بی تأثير در گسترش کشتارها نبود هر چند که تنها دليل نبود
. همانطور که خودآزاری شيعه بشکل
سينه زنی، زنجيرزنی، قمه زنی و غيره تبديل به ساديسم شکنجه گری شد احساس خطر نابودی آنها را آدم کشان انبوه کرد
. در هر
صورت تحليل های ديگری را هم براساس پژوهش های بيشتر ميتوان داد
.
3
برای کوشندگان سياسی به ثمر رساندن انقلاب 57 فرار از پذيرفتن مسئوليت به معنی نداشتن مسئوليت نيست همچنين پذيرفتن
مسئوليت برای براندازی رژيم اسلامی ضرورتی وجدانی است
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر